از دیگر واژه های قرآنی به معنای مردم در قرآن، واژه «بریّه» به معنی آفریده، خلق و مردم است...
بريّه
از دیگر واژه های قرآنی به معنای مردم در قرآن، واژه «بریّه» به معنی آفریده، خلق ومردم است که جمع آن بَرایا و بَریّات است. قرآن، بریّه را به شکل ترکیبی با خیر و شر به صورت «خیرالبریّه» و «شرالبریّه» به معنی بهترین مردم و بدترین مردم مطرح نموده است: «کسانی از اهل کتاب که کافر شدند و مشرکان در آتش جهنم جاویدان هستند و آنان بدترین مردم هستند. کسانی که ایمان آوردند و کارهای صالح انجام دادند، آنان بهترین خلق اند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فى نارٍ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّهِ، إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّهِ).1
ظاهر و تنزيل آيه كاملاً صريح است که کافران از اهل کتاب را (که حقانیت اسلام را دریافته ولی از روی عناد ایمان نمی آورند) «شرالبریّه» شمرده و مؤمنانی که ایمانشان را با عمل صالح همراه کرده اند، «خير البريه» خوانده است. اما شگفت آنکه طبقه اول مفسران درباره تأویل (و حتى تنزيل آن) روى يك موضوع که وجود امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) است، هم داستان شده اند!
به روایتی از امام صادق (علیه السلام) نظر میکنیم: «روزی علی (علیه السلام) در خانه ام سلمه از همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، خدمت ایشان رسید؛ آن حضرت هنگامی که علی (علیه السلام) را دید فرمود: ای علی! حال تو چگونه خواهد بود در آن هنگام که همه ملتها در قیامت جمع شوند و میزانهای عدل، نصب گردند و مردم را برای حساب و محاکمه آماده سازند؟ در این هنگام اشک از دیدگان امام علی (علیه السلام) جاری شد. رسول خدا فرمود: ای علی! چرا گریه میکنی؟ به خدا سوگند تو و شیعیانت در آن روز با چهرههای سفید و سیراب در محشر حاضر میشوید، در حالی که صورتهای آنها نورانی است و شاداب و خندان هستند. در آن روز دشمنانت را حاضر میکنند درحالیکه صورتهایشان سیاه است و آنها افرادی شقی و بدعاقبت و معذّب هستند، مگر نشنیده ای که خداوند فرموده: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّهِ)، اینها تو و شیعیانت هستید ولی آنهایی که کافر شدند و آیات ما را انکار کردند، بدترین مردم هستند (أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّهِ) و این گروه دشمنان شمایند».2
طبری (از مفسران اهل سنت در قرن چهارم) در تفسیر خود از عیسی بن فرقد، از ابیالجارود نقل میکند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره آیه «خیرالبریه» فرمود: «ای علی! بهترین بندگان، تو و شیعیانت هستید.»3
جابر بن عبدالله انصاری صحابی معروف پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز گوید: با پیامبر و عده ای از مسلمانان نشسته بودیم، ناگهان علی (علیه السلام) از دور نمایان شد؛ هنگامی که چشم پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) افتاد، نگاهی به اصحاب کرد و فرمود: «برادرم علی به سوی شما می آید»، سپس رو به سوی کعبه کرد و فرمود: «قسم به خدای کعبه که فقط علی و شیعیانش در روز قیامت از رستگاران هستند؛ زیرا به خدا سوگند او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شما است، وفایش به عهد الهی از همه بیشتر، قضاوتش به حکم خدا افزونتر، مساواتش در تقسیم [بیت المال] از همه زیادتر، عدالتش درباره رعیت از تقسیم همه فزونتر و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است؛»
جابر می گوید: در اینجا بود که آیه شریفه «خیرالبریه» نازل شد و پس از نزول آیه فوق هرگاه مسلمانان علی (علیه السلام) را میدیدند، می گفتند: بهترین مخلوق خدا (خیر البریّه) پس از پیامبر آمد.4
نقل های دیگری از ابن عباس، ابوبرزہ اسلمی و دیگران با همین مضامین در کتب معتبر اهل سنت آمده است.5 از این روایات چند مطلب مستفاد میشود: نخست آنکه واژه شیعه توسط خود پیامبر برای شیعیان علی (علیه السلام) به کار رفته و مستند به آن حضرت است؛ دوم آنکه او و شیعیانش، خیرالبریه خوانده شده اند و کس دیگری را پیامبر به این صفت نخواندند و سوم آنکه دشمنان علی (علیه السلام)، بدترین مردم و شرالبریّه نامیده شدند. بعضی از اهل سنت معتقدند که فقط خوارج، مصداق شرالبریّه اند، که با علی (علیه السلام)جنگ کردند؛ اما این اختصاص صحیح نیست و دامن پیکارگران دیگر یعنی قاسطین و ناکثین جنگهای صفین و جمل و سایر دشمنان آن حضرت را هم در بر میگیرد.
سخن را با روایت ابن عباسب ه پایان میبریم: «هنگامی که آیه «خيرالبريّه» نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) رو به علی (علیه السلام) اعلام کرد و فرمود: «منظور از خیرالبریّه تو و شیعیانت هستید. در روز قیامت تو و شیعیانت بر من وارد می شوید، در حالی که هم خدا از شما راضی است و هم شما از خداوند خشنود هستید.»6
اکثریت و اقلیت
«اگر از اکثریت کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه میکنند؛ زیرا آنها فقط از گمان پیروی مینمایند و تخمین و حدس (واهی) میزنند.»7 در یک بررسی اجتماعی مشاهده میکنیم که افراد نوعاً تحت تأثیر اکثریت قرار دارند و اکثریت هم چنان که قرآن فرموده و تجربه تاریخی هم نشان داده، همیشه طرفدار حق و حقیقت نبوده و زیر فشار روانی، همرنگ جماعت شدهاند. اهل حق در بیشتر زمانها در اقلیت بوده اند و این سؤال ممکن است برای آنها پیش آید که چرا باطل این همه پیرو دارد و اگر ما برحقیم چرا اینقدر کم هستیم؟!
خداوند در این آیه برای پاسخ به این سؤال که اکثریت داشتن، دلیل حقانیت نیست، پیامبر خود را مخاطب ساخته می فرماید: «اگر از اکثر مردمی که در روی زمین هستند پیروی کنی، تو را از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت!» در جمله بعد دلیل این موضوع را بیان میکند و میگوید: علت آن این است که آنها بر اساس منطق و فکر صحیح کار نمیکنند. راهنمای آنها مشتی گمانهای آلوده به هوی و هوس و دروغ و فریب و تخمین است.»8
به همان اندازه که قرآن و روایات، تبعیت از اکثریت منحرف را نکوهش کرده، از اقلیت طرفدار حق، ستایش و تمجید کرده و از آنان خواسته است که هرگز به خاطر کمی افراد، دچار ضعف و تردید نشوند و از امواج اکثریت، هراسی به دل راه ندهند، بلکه استوار و پرتلاش از «حق» دفاع نمایند. اصولاً استقامت و پایداری در چنین شرایطی، نشانه قوت ایمان و اصالت اعتقاد است.
معمولاً آنان که ایمان و معرفت عمیقی ندارند از کثرت مخالفان دچار شک و تردید و هراس می شوند و یا جوِّ غالب آنها را دگرگون میکند و سیلاب اکثریت آنها را با خود میبرد. آن حضرت میفرماید: از پیمودن راه هدایت به دلیل کمی اهل آن، دچار وحشت نشويد (لاتستوحشوا في طريق الهدى لقلة اهله)9 قرآن اکثریت را ملاک حقانیت نمی شمارد؛ چنان که در اقلیت بودن نیز دلیلی بر حقانیت نیست. معیار حق یا باطل بودن، از تعداد نشأت نمیگیرد و میزان ایمان به خدا و شریعت اوست که تعیین میکند جمعیتی بر حقند یا باطل.
اکثریت و اقلیت مطرح شده در قرآن مربوط به موضع گیری در برابر حق است که در توصیف جوامع پیشین میفرماید: «اکثریت آنها مؤمن نیستند،10 از حق گریزانند،11 در گناه کردن از یکدیگر پیشی میگیرند،12 فاسق اند،13 اسراف کننده هستند،14 مال حرام میخورند،15 از ظن و گمان پیروی میکنند نه از علم و دانش،16 شاکر نیستند،17 کفران نعمت میکنند،18 غافل اند،19 لقای پروردگار را باور ندارند،20 به عهد و پیمان خود پایبند نیستند.21
قرآن دربارۀ اقلیتی از مردم در دوران انبیاء این توصیف را دارد: مؤمن هستند، ذاکر و شاکرند،22 تابع شیطان نیستند23 و تابع علم و تفقه هستند.24 این اقلیت از نظر قرآن همان پیامبران، اولیاء الله، صدیقان، شهیدان و صالحان هستند که میفرماید: اینان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده، پس به هدایت ایشان اقتدا کن و از راه ایشان پیروی نما. اگر جمع مؤمن باشند قرآن دستور میدهد با اکثریت، رکوع نما و سجود و عبادت کن25 و نیز در امور با آنان مشورت نما26 و مؤمنان، کارهایشان را با مشورت پیش میبرند.27
از این بحث میتوان نتیجه گرفت: اکثریت و اقلیت ارزش استقلالی ندارند و دلیل حقانیت نیستند؛ تبعیت از اکثریت بر پایه ظنّ و حدس و گمانِ به حق بودن آنها، گمراه کننده است؛ در انتخاب راه حق، نیاز به برهان ضروری و لازم است؛ از آنجایی که حرکت اکثریت و انتخاب آنان بر اساس برهان و منطق نیست، نمیتوان اکثریت را شاخصه حق و حقانیت قرار داد. چنانچه اقلیت، خود به تنهایی نیز نمی تواند معیار درستی باشد. لذا باید به متعلّق آن توجه نمود، اگر متعلّق قلّت و کثرت امر ممدوحی باشد، کثرت در نظر عرف و عقلا ارزش بیشتری مییابد و اگر متعلَق هر دو چیزی مذموم و ناپسند باشد، کثرت قبح بیشتری دارد، مثلاً اگر متعلَق اقلیت و اکثریت ایمان آوردن به خدا بر پایه برهان و منطق باشد به طور طبیعی اکثریت آن ستودنی است و اگر کفر بر پایه ظن و حدس باشد، اکثریت آن قباحت بیشتری می یابد.
منابع:
2 الامالی شیخ طوسی: 671
3 جامع البیان طبری 30: 171
4 الدرالمنثور فی تفسیر الماثور 6: 379
5 شواهد التنزیل حسکانی 2: 463
6 الدر المنثور سیوطی 6: 379
7 انعام: 116
8 تفسیر نمونه 5: 413
9 بحارالانوار 64: 158
10بقره: 100
11 مومنون: 70
12مائده: 63
13 آل عمران: 110
14 مائده: 34
15 توبه: 36
16 یونس: 36
17 بقره: 249
18 اسراء: 89
19 یونس: 92
20 روم: 8
21 انعام: 102
22 اعراف: 3 و 10
23 نساء: 38
24 بقره: 83
25 آل عمران: 43
26 آل عمران: 159
27 شوری: 38