عاطفه:سلام اینها چیه دستت، غذا از بیرون گرفتی؟ من کلی شام درست کردم!
عاطفه:سلام اینها چیه دستت، غذا از بیرون گرفتی؟ من کلی شام درست کردم!
علی:سلام، بگیر اینها رو دستم شکست
عاطفه:خسته نباشی، حالا چرا غذا گرفتی؟
علی:من نگرفتم، امروز سالگرد فوت پدر رئیس شرکت بود، برای همه کارمندها و خانواده هاشون ،غذا گرفت، خیراته
عاطفه:دستش درد نکنه، خدا پدرش رو بیامرزه، چند ساله فوت کرده؟
علی:یه ده دوازده سالی می شه
عاطفه:باریکلا ، چه پسر خوبی، بعد از ده سال هنوز خیرات می کنه، حالا چی هست؟ بذار ببینم
علی:جوجه است
عاطفه:اوه ، چه پولی هم خرج کرده
علی:آره،می گم چقدر خوبه آدم یه بچه ای داشته باشه که بعد از مرگش واسه آدم انفاق کنه و خیراتی بده و نماز بخونه و چه می دونم از این کارها دیگه
عاطفه:آره خوبه، خیلی هم خوبه
علی:می گم عاطی فکر می کنی بچه ما، بعد از مرگمون به یادمون باشه و از این کارها بکنه؟
عاطفه:نمی دونم، خدا کنه، ولی عقل می گه، خودت به فکر خودت باش، به قول معروف ، کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من
علی:چی می گی؟ چه جوری خودم، بعد از مرگ خودم، واسه خودم، خیراتی بدم؟ چقدر خودم شد! نه واقعا من که نمی تونم از اون دنیا بیام و برای شادی روحم خیرات کنم؟
عاطفه:خوب همین الان بکن، کی گفته حتما باید بعد از مرگت یکی دیگه واست خیرات کنه، خوب خودت بکن
علی:نه اون مزش یه چیز دیگه ایه
عاطفه:نه اصلا حرفت درست نیست، اتفاقا دیروز که داشتم رادیو خانواده رو گوش می دادم، یه استادی داشت یه داستان تعریف می کرد که خیلی جالب بود
علی:چی می گفت؟
عاطفه: می گفت مردی یه انبار خرمایی داشت و ظاهراً مرد مومنی هم بوده، بعد وصیت می کنه و رسول خدا را هم وصی خودش می کنه که پس از مرگ او، همه اون انبار خرما را به مصرف مستمندان برسانند.
رسول خدا هم می پذیرن و پس از مرگش تمام خرماها را درمیان مستمندان تقسیم می کنن.
علی:هه، اون یه انبار خرما خیرات کرده و ما یه جعبه کوچیک!
عاطفه:گوش بده، باز زدی تو خاکی ، برای خدا یه انبار خرما و یه دونه خرما ، فرق نداره، مهم نیت آدم هاست
علی:بله بله درسته ، خوب حالا بقیه اش را بگو
عاطفه:خلاصه ، پیامبر تمام خرماها را درمیان مستمندان تقسیم می کنن. بعد می بینن که یه دونه خرما افتاده رو زمین، اون یک دونه خرما رو از تو خاکها بر می دارن و رو می کنن به مردم و می گن: این مرد اگر خودش همین یک دانه خرما را درحیات خودش و زمان زنده بودنش می داد، در نزد خدا محبوب تر بود از این همه خرمایی که من از طرف او طبق وصیتش انفاق کردم. (صفیرهدایت، ۳۶،توبه، آیت الله ضیاء آبادی)
علی: جدا؟
عاطفه:بله ، یه دونه خرما تو زنده بودن مساویه با یه انبار خرما بعد از مرگ، تو زنده بودن آدم بتونه مالش رو از خودش جدا کنه، مردونگی می خواد ، وگرنه بعد از مرگ که دیگه پول می خواد چه کنه؟
نمایش 2
عاطفه:علی…. سلام بیا کمک
علی:سلام اینها چیه؟
عاطفه:بیا کمک دیگه ، این بسته ها رو ببر تو
علی:یا ابوالفضل، اینها رو خودت تنها تا اینجا آوردی؟ اینها چی ان؟
عاطفه:کتاب
علی:این همه کتاب می خوای چی کار؟ آه……. ده تا بستن؟
عاطفه:آره تو هر کدوم هم بیست ، سی تا کتابن
علی:می خوای کتابخونه بزنی؟
عاطفه:نه بابا، می خوام برای خودم، برای شادی روحم، قبل از این که دار فانی را وداع کنم، انفاق کنم
علی:چی کار کنی؟ کتاب انفاق کنی؟ هه هه هه ببینم چه جوری باید کتاب را خورد، حتما باید تیلیت کرد؟ مثل آبگوشت هه هه هه
عاطفه:نخند، دِ ، شوخی ندارم، کی گفته انفاق را باید خورد؟ اصلا کی گفته انفاق باید خوردنی باشه؟
علی:خوب چیزی که تا حالا بوده، همین بوده دیگه، خیرات خوردنی بوده!
عاطفه:اون وقت می گن دوران جاهلیت تموم شده؟ ادامه بده، بگو پدرانمون که انفاق می کردن، خوردنی بوده، پس ما هم باید همون ها رو تکرار کنیم
علی:چرا چرت و پرت می گی؟
عاطفه:نه واقعا، کی گفته انفاق باید خوردنی باشه؟ وقتی جایی مثلا کتابخونه نداره، مسجد نداره، درمانگاه نداره، چه می دونم خیلی روستاها بخاری ندارن یا بخاری هاشون کهنه و قدیمیه ، دیگه جایی واسه خوردنی نمی مونه
علی:نه راست می گی ها
عاطفه:واقعا، مثلا تو سطح شهر، آدم یه آبسردکن بزنه، به مدارس و مساجد و درمانگاه های روستاها کمک کنه، اصلا می بینه کتابخونه مدرسه بچه اش، یکسری کتاب مهم ، یا کامپیوتر کم داره، خوب چه اشکالی داره ،خیراتش به جای این که بشقاب پلو باشه، این چیزها باشه که ماندگار تر هم هست؟
علی:خوب چیزی می گی ها
عاطفه:والا …، آدم باید نیاز سنجی کنه، ببینه خلق خدا بیشتر از همه ، به چی احتیاج دارن
علی:آفرین به زن خودم، حالا چه کتابهایی خریدی؟
یادداشت 1
از ابتدایی ترین اصول انسانی، رحم بر گرفتاران و نیازمندان است و اموات از جمله ی نیازمندترین گروه ها هستند، چرا که دستشان از دنیا کوتاه است و نمی توانند کاری انجام دهند.
خیلی ها آنقدر درگیر به روز بودن و مراسم می شوند که اصلا یادشان می رود که عزیز از دست رفته شان، چقدر گرفتار و محتاج است، برایش سبدهای گل انچنانی می گیرند، شمع روشن می کنند، فلان تالار یا رستوران را کرایه می کنند، گریه و شیون زیادی می کنند و…
روزی رسول خدا از کنار قبری که شخصی را در آن به خاک سپرده بودند، عبور می کرد دید بستگانش در کنار آن قبر به گرد هم آمده و گریه می کنند، پیامبر فرمود:
“انجام دو رکعت نماز سبک که شما آن را کوچک می شمرید، برای صاحب این قبر بهتر از همه دنیای شما است.» (مجموعه ورام، مطابق نقل میزان الحکمه، ج ۸، ص ۱۳(
یادداشت 2
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ
یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّهٌ وَلاَ شَفَاعَهٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ . (آیه 254 سوره بقره)
ای کسانی که ایمان آورده اید از آنچه به شما روزی کرده ایم انفاق کنید ، پیش از آنکه روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی است و نه دوستی و نه شفاعتی و کافرانند که ستمکارند.
در تفسیر نور چنین آمده:
در این آیه خداوند اهرمهایى را براى تشویق مردم به انفاق بکار برده است،
الف: آنچه دارى، ما به تو دادیم از خودت نیست. «رزقناکم»
ب: مقدارى از آنچه دارى کمک کن، نه همه را. «ممّا»
ج: این انفاق براى قیامت تو، از هر دوستى بهتر است. «یأتى یوم…»
یادداشت 3
امروزه با توجه به بالا رفتن فرهنگ مردم و نیاز بیشتر به فرهنگ سازی، خیلی ها انفاق هایی انجام می دهند که اثرشان بیشتر از خوردنی هاست، نذرهای فرهنگی از جمله ی این خیرات ها می تواند باشد.
برای اطلاعات بیشتر می توانید به مطلب زیر مراجعه کنید:
تا به حال نذر فرهنگی انجام داده اید؟
زینب عشقی