بزرگی و کوچکی انسان به نژاد و هیکل و منصب و شناسنامه او نیست؛ بلکه به بزرگی عقل و باطن اوست؛
نوری به نام عقل
بزرگی و کوچکی انسان به نژاد و هیکل و منصب و شناسنامه او نیست؛ بلکه به بزرگی عقل و باطن اوست؛ لذا از رفتار هر کس می توان فهمید چه مقدار بزرگ و یا کوچک است؛ آن که بزرگ است، مصلحت خود را به میل خود ترجیح می دهد و آن که کوچک است، مانند حیوان و یا کودک، به میل و خوش آیند خود عمل می کند و فقط آن را می طلبد. آن که بزرگ است اطاعت حق را بر اطاعت نفس خود و دیگری ترجیح می دهد.
در هر مجموعه اعتقادی، فکری و یا علمی نکته هایی هست که کلیدی می باشند؛ فهم هر کدام از آن ها درِ فهم چندین مطلب دیگر را باز می کند. از جمله این کلیدها در شناخت انسان می توان به حدیثی اشاره کرد که در بخشی از آن درباره خلقت انسان می فرمایند: «… و خلقه بنفس و جسد و روح …» 1 و او را با نفس و جسد و روح آفرید.
با توجه به دیگر فرمایش های ائمه (علیهم السلام)، در این مجموعه سه گانه، تن و روح، مادی بوده و فقط جزء اول، یعنی نفس که همان نفس ناطقه است، غیر مادی است.
ماده فاقد هر نوع کمالی است؛ لذا: شرافت انسان به همان جزء نورانی و نفس ناطقه اوست. شرافت انسان اولا به فهم اوست و گرنه با بقیه اجزای طبیعت چه تفاوتی ارزشی دارد؟! آن جزء نورانی در انسان همان نور عقل و علم است که می تواند با آن تشخیص زشت و زیبا را داده و در پرتو آن حقایق مجهول را برای خود معلوم کند.
انسان می تواند تن خود را با تغذیه صحیح و ورزش سالم و شاداب نگه دارد، و با اعمال و افکار حسنه روح خود را پاکیزه و آرام کند. اما در مورد عقل، شناخت آن مقدور انسان نیست و او فقط می تواند از آثار عملکرد او که فهم و تشخیص زشت و زیباست، به بودن او آگاه شود.
انسان به داشتن این جزء، صلاحیّت مورد خطاب قرار گرفتن از طرف خدای متعال را یافته؛ لذا پایه اول تکلیف در هر انسانی، اولا داشتن عقل کافی است.
تمام کمالات الاهیّه، مراتب مختلف همین نور محبوب الاهی می باشند. برگزیدگان الاهی در تربیت و تعلیم انسان، قصد شکوفا و فعال کردن این حقیقت را در مخاطبین خود دارند.
این جزء در انسان فقط با تبعیّت او از حق قابلیّت درخشنده تر شدن دارد. به فرموده امام حسین(علیه السلام): «عقل کامل نمی شود مگر به تبعیّت از حق»2
این حقیقت همان است که همه آن در خلقت خدای متعال، مقام نورانی حبیب او و اوصیای معصومین ایشان می باشد و سایرین در داشتن جزئی از آن، طفیلی وجود مبارک آن حضرات اند.
رشد انسانی و الاهی انسان در واقع درخشش بیشتر نور عقل در اوست؛ آن هم میسر نمی شود مگر با گوش سپردن او به فرامین و احکام الهی.
زیبایی خُلق
هر چیزی ظاهری دارد و باطنی؛ ظاهر زندگی هر کس، همان است که دیده می شود و باطن انسان و زندگی وی، توجّهات اوست؛ هر کسی در حقیقت، در عالم توجّهات خود زندگی می کند؛ لذا: انبیاء (علیهم السلام) که برای تعلیم آداب و احکام دین، یعنی آیین زندگی مبعوث شده اند، اولا قصد تعلیم و تنظیم توجّهات را مدّ نظر داشته اند؛
لذا اصل در ساختن انسانی زیبا و زندگی ای زیبا، ساختن توجّهات زیبا و ذهنی زیباست؛ لذا:
اولا: تفکّر پسندیده در دین، که همان تنظیم توجّهات است، جایگاهی دارد که ده ها و بلکه هزاران بار موثّرتر از عمل است! چرا که تفکّر عملی است قلبی و عبادات، عملی قالبی؛
امام صادق (علیه السلام) از قول رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: فکر در مدتی کوتاه بهتر از عبادت یک سال است. 3
ثانیا: آن چه که در این امر و جهت و مقصد موثّر است، ستوده و سفارش نیز شده است؛ مانند تاکید به حُسن نیّت و نهی از سوء ظن. خصوصا اگر بدانیم که به فرمایش خدای متعال: «کلّ نفس بما کسبت رهینه» 4 هر کس در گرو اعمال خویش است و حقیقت عمل اختیاری هر کس، قصد و نیّت اوست؛ لذا هر کسی در گرو اعمال قلبی و ذهنی خود می باشد.
پس اگر بخواهیم در دنیا و آخرت که زندگی ابدی ماست، با سعادت و سرافرازی زندگی کنیم و باطنتمان تشنه و گرسنه نبوده و حسرت به دل نبوده باشیم، باید به همان قاعده ای عمل کنیم که خدای متعال و انبیاء و ائمه (علیهم السلام) به آن دعوت فرموده اند: تقوا؛ یعنی یاد خدا و ولی او و روز قیامت و حساب، بدون فراموشی؛ یعنی: پذیرفتن حضور و تصرّف امیرالمومنین (علیه السلام) در مملکت وجودمان. چرا که این جا، هر کسی در باطن خود، با هر که یا هر چه زندگی کند، آن جا، در قیامت نیز با همان خواهد بود.
عاقبت و آخرت دنیا، قیامت است؛ باطن ما در دنیا، ظاهر ما در آخرت خواهد بود. اخلاق: یعنی صفات و خصوصیّات قلبی ما در دنیا، صورت ما در آخرت خواهد بود؛ لذا: عملکرد راهنمایان مهربان دین، راه نمودن و راه بردن مخاطبین خود و آراستن آنان به صفات قلبی زیبا و خصوصیّات حسنه باطنی است. لذا در کلام حبیب خدای متعال، دین همان حسن خلق بیان شده است.
کوچک و بزرگ حقیقی
عالم دنیا، عالم ماده است و ماده در آن به علت فشردگی، محدود به اندازه است. یعنی همه اشیاء دارای حجم و وزن و اندازه اند. بر خلاف عالم معنا که به دلیل غیر مادی بودن و لطافت آن، اشیاء محدودیت چیزهای مادی را ندارند؛ لذا: ممکن است حقیقت یک عمل به ظاهر کوچک به دلیل کیفیت آن در عالم معنا، بزرگ باشد و به عکس چه بسا حقیقت عملی به ظاهر بزرگ باز به دلیل کیفیتش در عالم معنا، خُرد و حقیر باشد!
به همین دلیل است که عقلا و نقلا هیچ حسنه و سیّئه ای را اگر چه به ظاهر کوچک، نباید کوچک شمرد!
لذا سیّئات را هر قدر هم که ظاهرا کوچک باشند، نباید کوچک بدانیم و آن را حتی برای یک بار هم، تجربه نکنیم و حسنات را هر قدر که ظاهرا کوچک باشند، بزرگ بدانیم و آن را، ولو یک بار هم که شده انجام دهیم.
چرا که بزرگی عصیان و اطاعت به قدر عظمت عصیان شونده و اطاعت شده است؛ نه به قدر هیکل خود عمل! عظمت عصیان و اطاعت خدای متعال را با عظمت او باید سنجید.
بدانیم که به فرموده خدای متعال در قرآن، اعمال ما لباس ما در قیامت خواهند بود و چنین است که «لباسُ التّقوای ذلک خیر» 5 و شاید به این معنا نیز باشد که اعمال ما در واقع باطن ما را شکل می دهند؛ اگر زشت، زشت و اگر زیبا، زیبا و بدین گونه است در قیامت که «یوم تبلی السّرائر»6 است، باطن ما آشکار می شود، باطنی که صورت ظاهر و لباس آن، همان اعمال ماست.
و بدین سان است که سیّئات، باطن انسان را ویران می کند؛ غضب و خشم که حقیقتش آتش است، باطن و معنای انسان را به آتش می کشد و کینه، باطن را کدر و نکبت و ظلمت، و حسد، بنیاد ایمان را خراب می کند و… چه بسا یک آتش سوزی برای ویرانی قصری کفایت می کند.
و از خواص زیبایی ها و زشتی ها آن است که عمل به حسنات شخص را به سمت حسنات بیشتر سوق می دهد و عمل به سیّئات همچنین؛ خوبی ها، طلب خوبی های بیشتر را در شخص ایجاد می کند و لذا به سمت آن ها سوق می دهد و همچنین است بدی ها و زشتی ها؛ لذا: چه بسا یک زشتی کلید زشتی های بی شمار می شود و همچنین است که یک حسنه باعث نیل به زیبایی ها برای کننده اش؛ چرا که همه زشتی ها و سیّئات او را پاک می کند.
اثر ظاهر بر باطن
همان گونه که از آیات و روایات بر می آید، دلِ انسان (قلب) مانند تن او، دارای چشم و گوش و زبان است. نکته قابل توجه و بسیار مهم این است که حواسّ باطنی انسان، باطن همین حواسّ ظاهری هستند. لذا: اگر از گوش و چشم و زبان بدن استفاده خلاف نموده و با آنان گناه انجام شود، باعث کوری، لالی و گنگی حواسّ باطنی که همان چشم و گوش و زبان دل هستند، خواهد شد!
عمل انسان تاثیر آنی و فوری بر روی قلب او داشته و آن را زشت یا زیبا می کند و بدین ترتیب می توان گفت که یکی از جاهایی که اعمال آدمی ثبت و ضبط می شود و نامه عمل او محسوب می گردد، صفحه دل و روح اوست و چون محور موجودیت انسان، روح او می باشد؛ پس: می توان فهمید که چرا چند و چون موجودیت انسان و شخصیت او در گرو اعمالش است. یک معنی «سریع الحساب» بودن خدای متعال همین امر می تواند باشد؛ چرا که اثر و نتیجه باطنی عمل بلافاصله عاید او می شود.
به طور معمول و شایع، هر کس در عالم توجهات ذهنی خود زندگی می کند و حال را می گذراند و از طرف دیگر، دیده ها و شنیده های هر کس برای او توجهات ذهنی ایجاد می کند؛ لذا: برای زندگی خوب با حالت توجه و تذکّر به معانی متعالی پرداخته و از گفتن و شنیدن و نگاه کردن به موارد خلاف که نه، به موارد لاطائل و بیهوده نیز خودداری کنید؛ لذا فرموده اند: خوش به حال آن که دیده ها و شنیده ها او را به خود مشغول نمی کند!
در واقع هر کسی در باطن خود هم نشین با چیزی است که به آن توجه دارد. هر مذکوری در ذکر خود حضور دارد و هر هم نشین و جلیسی در هم نشین و جلیس خود تاثیر می کند تا جایی که او را شبیه خود می سازد. توجهات و تذکرات و ذهنیّات، منشا و مصدر رفتارهای متناسب با خود در صاحبش می شوند و این در حالی است که انسان در گرو اعمال خویش است.
امتحان
خدای متعال در قرآن می فرماید: «الّذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایّکم احسن عملا»7 خداست آن که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازمایدتان که کدام یک از شما نیکوکارتر است.
پس خدای متعال در هر عملی که از انسان سر می زند، او را در بوته امتحان قرار داده است؛ خصوصا در مورد هر آن چه که مدّعیش بوده باشد، مثل: ایمان، علم، محبت، صداقت.
پس، مواظب باشیم هر عملی را خوب انجام دهیم، هم ظاهرا و هم باطنا و همان گونه که فرموده اند: دعا نکنیم که خدای متعال امتحان نکند؛ زیرا چنان که خود فرموده امتحان خواهد کرد، بلکه دعا کنیم که از امتحال با موفقیّت خارجمان کند.
دو نکته مهم در امتحان و ابتلای الاهی در کلام خدای متعال که از آن خبر داده:
اول آن که خدای متعال آن چه از بنده خود توقّع دارد، عمل حَسَن (خوب) نیست، بلکه عمل اَحسن (خوبتر) است؛8 لذا توقّع او خوب ترین شدن بنده است. خوب ترین نزد او و حبیبش رسول الله (صلی الله علیه و آله)، امیرالمومنین (علیه السلام) است؛ لذا: میزان و ترازوی سنجش اشخاص و اعمال، آن حضرت می باشند: امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «والامیزان امیرالمومنین»9 و میزان امیرالمومنین (علیه السلام) است.
و دوم اینکه امتحان و ابتلا در دو مورد می باشند: ادّعاها و آرزوها؛ در ادّعاها برای اثبات صداقت و در آرزوها و تمنّاها برای اثبات صلاحیّت.
منابع:
1 الاختصاص/ صفحه 143
2 بحارالانوار/ جلد 75/ صفحه 127
3 شرح غرر الحکم/ جلد 4/ صفحه 414
4 المدّثر/ آیه 38
5 الاعراف/ آیه 26
6 الطارق/ آیه 9
7 الملک/ آیه 2
8 همان مدرک
9 تاویل الایات الظاهره/ صفحه 613