این سوال در ذهن بسیاری از کسانی که از مقررات و وظایف اسلامی و حقایق تاریخی بی اطلاعند، به وجود می آید، که با توجه به اینکه حسین...
چرا امام حسین علیه السّلام قیام کرد؟
این سوال در ذهن بسیاری از کسانی که از مقررات و وظایف اسلامی و حقایق تاریخی بی اطلاعند، به وجود می آید، که با توجه به اینکه حسین از قدرت بنی امیه و از ضعف و زبونی مردم زمان مطلع و آگاه بود و با شناختی که از مردم کوفه داشت و تجربه کرده و دیده بود کوفیان با پدرش علی (ع) و برادرش حسن (ع) چگونه رفتار کردند و این شناخت و آگاهی از گفته هایش کاملا آشکار می گردد چنانکه فرمود : مردم برده و بنده ی دنیایند ، دین چرخش زبان آنها است به هر سو که نفعشان ایجاب کند می چرخند ، هنگام گرفتاری دین داران اندک می شوند. پس چرا قیام کرد و مانند برادرش حضرت امام حسن (ع) با حکومت وقت کنار نیامد؟
در پاسخ این ایراد اجمالا می گوییم که قیام و نهضت حسین (ع) دارای علل و فلسفه و اسرار زیادی است که اگر درباره ی همه علل و اسرار آن به تفصیل بحث به میان آید، سخن به درازا می کشد و لذا به طور اختصار ، به بعضی از آنها اشاره می کنیم.
1.مسؤلیت دین حسین (ع) : اسلام هر فرد مسلمان را در برابر حوادثی که برای مردم و جامعه اش پیش می آیدکه با دین آنها ضدیت دارد، یا مخالف مصالح اقتصادی ، اجتماعی و… می باشد. وظیفه دار و مسؤل می داند، رسول گرامی فرمودند.( همه شما سلطانید و همه تان در رابطه با رعیت مؤاخذه می شوید.) همه شما نسبت به همه مسؤلید و حسین (ع) که می دید مسلمانان در فقر و سختی به سر می برند.
اما یزید که خود را حاکم بر مردم و خلیفه مسلمین قلمداد می کند. محرمات الهی را مرتکب می شود، شراب می خورد و قمار می بازد و بر سگها و میمونها خلخال طلا می پوشاند و با سنت پیامبر مخالفت می کند
وظیفه و مسؤلیت دینیش او را وادار به قیام علیه چنین حکومت طاغی و یاغی و جباری نمود، چنان که حضرت در برابر حر و لشکریانش به سخنرانی پرداخت و فرمود: ( ای مردم ! همانا رسول خدا (ص) فرمود هر که سلطان ستمکاری را ببیندکه محرمات الهی را حلال می شماردو با خدا پیمان شکنی می کند و با سنت و روش رسول خدا مخالفت می ورزد، در میان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار می کند، قولا یا عملا بر او ایراد نگیرید بر خدا است که او را با همان سلطان جایر محشور گردانند و در جایگاه ستمکاران جای دهد.)
از این رو و به ویژه با آن همه نامه ها که به حسین (ع) نوشتند و بیعت مردم با او ، عذری برای حسین باقی نمی گذاشت و در تاریخ مورد انتقاد قرار می گرفت. ممکن است گفته شود که چرا امام حسن(ع) قیام نکرد ؟
ما در شرح حال امام مجتبی علل کنار آمدن وی را با معاویه نگاشته ایم و دراینجا به اختصار می گوییم علاوه بر آنکه اکثر فرماندهان سپاه امام حسن به معاویه پیوستند و حتی برخی از اطرافیان امام مجتبی به معاویه نوشتند که حاضرند امام حسن (ع) را دست بسته تحویل وی دهند، و از طرفی معاویه با سیاست مکارانه اش ظاهر اسلامی را رعایت می کرد و مانند پسرش نبود که علنا به فسق و فجور اشتغال ورزد ، و شرابخوری و قماربازی و سایر اعمال منافی اسلامی به ظاهر از او دیده نمی شد. ازاین رو امام مجتبی برای حفظ دین و جلوگیری از ریختن خون مسلمین با وی کنار آمد.
2:.مسؤلیت اجتماعی امام حسین (ع) حسین(ع) به لحاظ موقعیت اجتماعی اش خود را در برابر امت اسلامی مسؤل می بیند تا در مقابل ظلم و بیدادگری که از ناحیه حکومت اموی بر امت وارد می شود به دفاع برخیزد، گرچه این وظیفه هر فرد مسلمانی است ولی به طور طبیعی در مورد امام حسین (ع) با توجه با امامت او از یکسو و انتسابش به پیامبر از سوی دیگر تاکید بیشتری پیدا می کند و توقع جامعه اسلامی را بیشتر بر می انگیزد ، و امام (ع) این مسؤلیت را احساس می کرد و سکوت در برابر جنایات یزید را جایز نمی شمرد ، از اینرو برای ایفای این مسؤلیت بزرگ و خطیر به پا خواست تا آنکه شخص شخیص خود و همه اهل بیتش را دراین راه فدا کرد و عدالت اسلامی و حکم قرآن را در میان مردم به اجرا در آورد.
3.اقامه حجت بر امام (ع) : با توجه به اینکه نامه های بسیار تا حدود دوازده هزار نامه برای حسین (ع) نوشتند و آمادگی خود را برای کمک با لشکر یکصد هزار نفری اعلان نموند ، آنهم از شهر کوفه که بزرگترین شهر نیرو خیز اسلامی است ، تا آنجا که او را مسؤل به حساب آوردند که اگر امامت و خلافت را نپذیرد در پیشگاه خدا با او احتجاج خواهند کرد ، و معلوم است که اگر حسین (ع) اجابت نمی کرد در برابر خدا و امت اسلامی مسؤل و مؤاخذ بود و تاریخ هم حسین را مسؤل می شمرد و او را مؤاخذه می نمود ، بنابراین حجت بر امام تمام شد و عذری برایش باقی نگذاشت .
4.حمایت از دین : حسین (ع) با حکومت اموی آنهم با حاکمی چون یزید با اعتقادی کاملا بر ضد اسلام و منکر آیین قرآن مواجه شده چنانکه ازاین شعر یزید عقیده فاسدش کاملا آشکار می گردد:” لعبت هاشم باالمسک فلا خبر جادو لا وحی نزل ” “خاندان هاشم بر حکومت بازی کردند وگرنه وحی و خبری از ناحیه غیب نیامده ” این شعر نشانگر آن است که یزید بن معاویه به همان عقیده جاهلیت و بت پرستی باقی بود و معتقد به بهشت و دوزخ نیست و پر واضح است که یزید با این عقیده برای نابودی اسلام و قرآن می کوشد ، ولذا حسین جان خود و یارانش را فدای اسلام کرد تا باقی بماند که اگر خون حسین نبود از اسلام نشانی و از قرآن نامی نمی ماند و تمام زحمات پیامبر نابود می شد.
5.حفظ مقام خلافت : خلافت در اسلام عبارت است از جانشینی رسول خدا (ص) یعنی خلیفه باید نمونه رسول خدا و متصف به اوصاف و اخلاق پیامبر اسلام باشد ، بنابراین اگر خلیفه فرد شایسته بود جامعه را به صلاح و سعادت سوق می دهد و چنانچه منحرف شد ، مسیر جامعه را هم به انحراف می کشاند ، و برای کسی که متصدی مقام خلافت می شود سه شرط اساسی قرارداده است : 1.عدالت 2.امانت 3.خبریت نسبت به امور اقتصادی ، اداری ، سیاسی و همه آنچه را که جامعه بدان نیاز دارد.
حسین (ع) در اولین نامه ای که به مردم کوفه نوشت به این شرایط اشاره فرمود : ( به جانم قسم امام نیست مگر آنکه به کتاب خدا عمل کند و به عدل و قسط رفتار نماید و بر حسب قانون و حق مجازات کند و خود را در مسیر رضای خدا قرار دهد)
پس خلافت تنها یک سلطه ارضی نیست بلکه خلافت نیابت از رسول خداست، لیکن حسین (ع) می بیند که مقام جدش در اختیار کسی قرار گرفته که تمام اوقاتش را به عیاشی و شکار و تفریح نا مشروع می گذراند وجز رسیدن به شهوات نفسانی هدفی ندارد وبی شرمانه مقام خلافت را بازیچه قرارداده است لذا قیام کرد تا خلافت اسلامی را به جایگاه اصلی اش برگرداند.
6.آزاد سازی اراده است : در زمان حکومت معاویه و یزید از مردم سرزمین اسلامی سلب اراده و اختیار شده بود ، اجسادی بی روح و کالبدی بی اراده گشته بودند که به تعبیر علی (ع) (اشباح الرجال ولا رجال ) بودند.
آنچنان قید و بند نه تنها بر دست و پای آنان بلکه بر قلب و فکر و اراده آنان زدند که قدرت تفکر راحتی از جامعه سلب کرده بودند، حکومت مسلمانان را آنچنان تحذیر کرده بود که هر گونه تحرک بر خلاف میل و خواسته حکومت از آنان زایل گشته بود. در تاریخ می خوانیم که مردم به حسین(ع) متمایل بودند اما کوچکترین اقدامی بر خلاف امیال حکومت از مردم صادر نمی شد . همچون بردگان زرخرید ، حکومت را بدون چون و چرا اجرا می کردند و حسین (ع) قدم به میدان کارزار و جهاد اسلامی نهاد تا روح عزت و کرامت انسانی را به جامعه اسلامی بدمد و اراده و فکر و اندیشه مسؤلیت فردی و اجتماعی را که از مردم سلب شده بود به آنان باز گرداند.
7.ریشه کن کردن مظالم حکومت اموی : یکی از بزرگترین فلسفه قیام حسینی ایستادگی در برابر ظلم و ستم بی حساب حکومت اموی مخصوصا نسبت به شیعیان و تصفیه حساب حکومت با شیعه بود .
(مظالم حکومت اموی بی حد و در شمار نمی آید که ما فقط به چند نمونه آن اشاره می کنیم)
الف) سلب امنیت : حکام اموی برای آنکه بیشتر بر مردم مسلط گردند و حق نفس کشیدن را حتی از مردم سلب کننددر سراسر کشور اسلام وحشتی بوجود آورده بودند ، افراد بی گناه را به جای گناه کاران و مطیع رابه جای مخالف مجازات می کردند ، نیکان و خوبان را بدون محاکمه به زندان می انداختند در زمان ولایت زیادبن ابیه پدر عبدالله در عراق مثلی رایج گشت با این بیان « انج سعد فقد هلک سعید» یعنی به سعد می گفتند مواظب خودت باش که سعید را کشتند. هیچکس به مال و جان خود ایمن نبود و اذا حسین (ع) قیام کرد .
تا این ستمها و ظلم ها را ریشه کن نماید.
ب: تحقیر امت اسلامی : یکی از کارهای خطرناک حکومت اموی تحقیر و اذلال و خوار ساختن مؤ منین مخصوصا شیعیان علی (ع) بوده است. و یکی از نشانه های این تحقیر داغ نهادن بر صورت وگردن برخی از شیعیان یعنی همانطو ریکه دامها را به منظور شناسایی برگونه و سر و گوش آنها داغ می نهندو یا غلامان زر خرید حبشی را به علامت بردگی با داغ نشان می گذاشتند. با دوستان و شیعیان حضرت علی (ع) چنین می کردند.
حسین (ع) قیام کرد و خون شریف خود و یارانش را در این زمینه فدا کردتا باب عزت و آزادی را برروی آنان بگشاید و ازاین کابوس خطرناک آنان را در گرداب عمیقی قرارداده است نجات بخشد ، چنانکه در تاریخ ثبت شده است حجاج بن یوسف ثقفی گردن “انس بن مالک “و “سهل بن سعد” و دست “جابر بن عبدالله انصاری” را به جرم دوستی با علی (ع) داغ نهاد.( پیامبر و یاران ج2 ص 35)
8.دفع ظلم از شیعه : حسین ظلمهایی که از ناحیه معاویه به شیعیانش می شد رنج می بردکه ستم را به حد اعلا رسانیدند.حتی بزرگانی را که نمی توانستند مستقیما با آنها مواجه کردهند و علنا آنها را بکشند ترور می کرد ،چنانکه به حسین اظهار داشت : یا ابا عبدالله میدانی که یاران پدرت را کشتیم و آنان را حنوط کردیم و کفن نمودیم و بر آنها نماز خواندیم و دفن کردیم ؟
حسین در جواب معاویه فرمود : لیکن اگر دوستان شما را بکشیم نه آنها غسل می دهیم نه کفن می کنیم و نه دفن خواهیم کرد .( حسین با این جمله معاویه را محکوم کرد . یعنی معاویه دوستان علی را مؤمن و مسلمان می داند که احکام اسلامی را در باره شان اجرا می کند و با این عقیده آنها را بدون جرم به قتل می رساند.)
معاویه درجه کوششی خود را در دشمنی با دوستان علی بکار بردو به هر نحو ممکن با آنها تصفیه حساب کرد که ما به چند نمونه از آن اشاره می کنیم.
1. بزرگان آنان را مانند حجربن عدی و عمر بن حمق خزاعی و صیفی بن فسیل را اعدام کرد.
2. عده ای را مانند میثم شما با دار آویخت و مثله کرد.
3. عده ای را زنده بگور کرد.
4. خانه افرادی از شیعیان علی را خراب کرد
5. برای زنان شیعه ایجاد ترس و رعب می نمود، مخصوصا زنانیکه در جنگ صفین با علی بودند مانند زرقاء دختر عدی بن حاتم و ام الخیر با رقیه و سوده بنت عماره و ام البراء و بکاره هلالیه اروی بنت حارث و دارمیه حجونیه ، به فرماندارنش نوشت این زنان را جلب کرده و به شام بفرستید، معلوم است چقدر به یک زن سخت می گذرد
6. به استانداران و فرمانداران اعلان کرد : گواهی دوستان علی را در محاکم نپذیرند
7. همچنین طی بخشنامه ای دستور داد حقوق یاران علی را از بیت المال قطع کنند
8. حدود پنجاه هزار نفر از شیعیان را به خراسان یعنی ایران امروز تبعید نمودند
9. و بالاخره به هر شکل برای شیعیان ایجاد ترس و رعب می نمود
.چون حسین از رفتار معاویه احساس خطر بیش از حد را نمود آن نامه تاریخی را برای معاویه نگاشت که در آن اعمال زشت معاویه وخلافکاری هایش را یاد آوری کرد (تاریخ یعقوبی ج 2 ص 2.6- عیاه الحسین ج 2 ص 176-178- شرح ابن ابی الحدید ج 3 ص 16)
9.نابودی یاد اهل بیت : یکی از کارای معاویه این بود که می کوشید یاد ائمه و رسول خدا را محو و نابود کند. وآثار آنان را ریشه کن کند. از جمله راههایی که برای معاویه برای رسیدن به هدف خود پیشی گرفته بود اینهاست.
1. وضع و جعل اخبار احادیث از زبان رسول خدا در پایین نشان دادن آنان
.2. می کوشید تا جامعه مخصوصا نسل نو را دشمن خاندان پیغمبر تربیت کند
.3. هر که فضایل علی و خاندانش را ذکر می کرد با سخت ترین عقوبات کیفر می داد
.4. به استانداران و فرمانداران دستور داده بود تا بر منابر و خطبه های نماز جمعه اهل بیت را لعن و سعب (دشنام ) نمایند!( صد سال علی را لعن کردند)
حسین در کنفرانس سیاسی بزرگی که در مکه تشکیل داد و مسلمانان سایر کشورهای اسلامی آن روز شرکت داشتند، مردم را از هدف شوم معاویه که می خواهد موقعیت اسلامی اهل بیت را ساقط نماید آگاه ساخت.
حسین که شنیدن سب پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برایش دشوار تر بود برای رسیدن به میدان جهاد و شهادت درراه خدا پر می کشید و لحظه شماری می کرد. پس حسین قیام کرد تا آثار نبوت و خاندان پیامبر را احیا کندو موقعیت اسلامی آنان را بازگرداند.(ابن ابی الحدید ج3 ص15)
10. امر به معروف و نهی از منکر : بزرگترین انگیزه قیام امام حسین مسیله امر به معروف و نهی از منکر است که این دو از مهمترین ارکان دین است و امام در درجه اول اجراء این امر مهم اسلامی است.
چنانکه در وصیت به برادرش محمدبن حنیفه اعلان فرمود: ” قیام من بر مبنای تمایلات نفسانی نیست من به منظور طغیان و فساد وتباهی و ستم خروج نمی کنم بلکه انگیزه ام اصلاح امت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهی از منکر .
چون بنی امیه این دو رکن بزرگ و اسلامی را متزلزل ساخته بودند که نه تنها امر به معروف و نهی ازمنکر متروک گشته بود بلکه معروف، منکر و منکر، معروف تلقی می شد و امام در این مسیر مکرر به این حقیقت اشاره فرمود که اولین بار در سخنرانی حضرت در منزل “ذی حسم” و برخورد با حر و سپاهیانش فرمود: ” مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود مؤمن باید برای ایجاد این مهم مشتاق دیدار پروردگارش باشد”
ولذا حسین به میدان جهاد قدم نهاد تا این اساس و پایه مهم اسلامی را استوار سازد و اسلام محکم و مستحکم بماند
.11. زنده کردن ارزشهای اسلامی : حکومت اموی سعی بلیغ می نمود که ارزشهای اسلامی را که کرامت انسانها بدان بستگی دارد محو و نابود ساخته و ضد ارزشها را که در جاهلیت بدان افتخار می کردندو ارج می نهادند جایگزین ارزشهای اسلامی نماید!
از جمله ارزشهایی که اسلام روی آن سرمایه گذاری کرده و حکومت بنی امیه با تمام قدرت در محو و اضمحلال آن ایستادگی می کرداین امور است
: الف: وحدت اسلامی : پیامبر اکرم برای ایجاد وحدت و برادری اسلام سعی و کوشش واضحی مبذول می فرمود ولی معاویه ازاین طریق اسلام را ریشه کن می کرد تا جاییکه یزند اخطل یکی از شعرای اسلام قیام کرد. و نیز اختلافاتی که بین اعراف اصیل و موالی(به ایرانیان و دیگر مردم کشورهای متصرفه موالی می گفتند.) بوجود آوردند که اعراب کتابهایی در انتقاد بر موالی یعنی اقدامی که از ایران و سایر کشورهای غیر عرب در عراق و کشورهای عربی زندگی می کردند، تصنیف و تالیف کردند و برعکس موالی کتابهایی بر علیه اعراب نوشتند که این حرکت بر خلاف مقررات و موازین اسلامی بوده و وحدت اسلامی را مختل می کرد.
ب: آزادگی :چنانکه می دانیم و در تواریخ مذکور است و در دوران حکومت اموی که بدون رسیدگی به حق و حقیقت سفره قتل گسترده می شود و جلاد به دستور حاکم بیگانه هارا به قتل می رسانید، چنانکه حجاج بن یوسف ثقفی یکی از حکام زمان عبدالملک می گفت : از غذا و طعام وقتی لذت می برم که انسان را ببینم در خون خود دست و پا می زند و من مشغول طعام باشم .(رقص مرگ)
حسین قیام کرد تا به انسانهای زیر بار ظلم و ستم بیاموزد که چگونه می توانند به حقوق خود برسند و حریت و آزادی از دست رفته را باز یابند و تاریخ گویای این مطلب است که هنوز چند ماهی از شهادت حسین نگذشته بود که قیام ها یکی پس از دیگری شروع شد تا حکومت اموی را ریشه کن نمود.
ج: اخلاق اسلامی و انسانی : از زمان رحلت رسول خدا هیچ یک از خلفاء مانند علی به فکر تربیت اخلاقی و روحی جامعه نبودند اما آنقدر مشکلات برای علی ایجاد کردند که نتوانست راهی را که برای افکار عمومی و اخلاقی اسلامی و هدایت روحی جامعه پیش گرفته بود به مقصد برساند.
در زمان حکومت نه تنها درتربیت جامعه قدم برنداشتند بلکه می کوشیدند تا جامعه را به فساد بکشانند مردم دراین دوران به حکم ” الناس علی دین ملوکهم”نه تنها پایبند به صلاح نبودند و مظاهر فساد اخلاقی از قبیل دروغ ، نقض عهد ، لهو لعب در همه جا به چشم می خورد، چنانکه رییس حکومت اموی معاویه بن ابی سفیان پس از پیمان با حضرت حسن اظهار داشت که به هیچ یک از شرایطی که در قرارداد به نفع حسن قرارداده عمل نخواهدکرد و حاکم کوفه نیز به امانی که به مسلم بن عقیل داده بود وفا نکرد و مردم کوفه که با همین سیره نشو ونما کرده بودند به سادگی پشت پا به همه وعده هایی که به حسین داده بودند زدند و منکر همه نامه های خود شدند وچه ننگی بالاتر از این که فرزند پیغمبر و سید جوانان اهل بهشت را برای قبول مسؤلیت پیشوایی خود دعوت نمایند و اصرار ورزند که اگر نیایی در پیشگاه خدا با تو احتجاج خواهیم کرد و چون دعوت آنان را پذیرفت، مقابلش صف آرایی نموده و خونش را بریزند.
امام حسین در روز عاشورا خصاب به مردم کوفه فرمود : ای شیث بن ربع و ای حجاربن ابجر و ای قیص بن اشعث و ای زید بن حارث آیا شما به من ننوشتید که میوه های ما رسیده و باغات ما سرسبز است اگر به سوی ما بیایی بر سپاه مجهزی وارد خواهی شد؟
این تیره بختان با کمال وقاحت و بدون هیچ شرم و حیا گفتند: ما چنین نامه هایی ننوشتیم !!
امام متعجبانه فرمود : آری به خدا قسم نوشتید.
12.ازبین بردن بدعت:یکی از کارهای حکومت اموی دربرابر اسلام ایجاد بدعت و نشر آن بود تا بدین وسیله، اسلامی را تحریف و از مسیر صحیح منحرف نماید و روش حکومت اموی در این مسیر بدعت های جاهلی را زنده می کرد تا در مقابل ، سنت ها ی اسلامی را از بین ببرد چنانکه امام در نامه ای که برای مردم بصره نگاشت به این حقیقت اشاره کرد : همانا سنت رسول خدا را به دست فراموشی سپردند و بدعت ها را زنده کردند .
یا در نقل دیگری است ،شما را به زنده کردن معارف اسلامی و از بین بردن بدعتها دعوت می کنم و به همین دلیل حسین قیام کرد تا رسوم جاهلیت را ریشه کن ساخته و سنت جدش رسول خدا را احیا نموده و در میان جامعه اسلامی رواج دهد. (بلاغهالحسین ص65-صابری ج 7 ش 24)
13.پیشگیری از ترور : حسین احساس کرده بود که یزید قصد نابودی او را دارد چنانکه خواهد آمد حتی اگر با امویان کنار می آمد باز هم او را رها نمی کردتا آنکه خونش را بریزند زیرا:
1. حسین بزرگترین شخصیت اسلامی بود که در دلهای مردم قرار داشت و از اعماق قلب وی را دوست می داشتند و مسلم است که وجود چنین شخصیتی بر امویان گران است که حکومت و قدرت در دست آنان باشد، لیکن حسین در دل مردم جای داشته باشند و این موقعیت حسد و حسادت امویا ن را بر می انگیخت تا حسین را به هر شکل ممکن از میان بردارند.
2. اصولا بنی امیه نه تنها با حسین یا پدرش علی و برادرش حسن دشمن بوند، بلکه با رسول خدا و اسلام دشمنی ریشه دار داشتند که در جنگ بدر عده زیادی از آنان را کشته و شکست داد و این مسابقه فراموش نشده بود .
بلکه یزید انتظار می کشید تا انتقام اقوام و بستگان خود را از ذریه رسول خدا بگیرد و در تاریخ ثبت شده است که یزید گفته است : از خندق نیستم اگر از فرزندان احمد (پیامبر ) انتقام آنچه را که او انجام داد نگیرم .)
و بعد از انکه انتقام خود را گرفت چنین گفت : سادات و بزرگان قوم را کشتیم و کشتار پدر را جبران کردیم )
و به همین دلیل حسین اعلان کرد : بنی امیه از او دست نمی کشند تا اورا به شهادت برسانند، چنانکه به برادرش محمد بن حنیفه فرمود : اگر در سوراخ جانوری پناه ببرم هر آینه مرا بیرون خواهند آورد تا به قتل برسانند.
و نیزبه جعفر بن سلیمان صنیعی فرمود : به خدا قسم دست از من برنمی دارند تا آنکه قلب مرا از درونم خارج کنند.
خواب حسین:عقیه بن سمعان گوید : ما در حال حرکت بودیم که امام خواب بود و پس از آنکه بیدار شد فرمود: ” انا لله و انا الیه راجعون و الحمدالله رب العالمین
. علی اکبر گفت : پدر فدایت شوم سپاس گفتی که استرجاع بر زبان راندی ؟
امام فرمود : به خواب رفتم سواری را دیدم که می گفت : این گروه می روند و مرگ در تعقیب آنهاست ، دانستم که خبر مرگ مارامی دهد.
علی اکبر فرمودند : پدر خدا بدی را از شما دور گرداند مگر ما بر حق نیستیم؟
حضرت فرمود ” آری به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی او است ما بر حقیم.”
علی اکبر : وقتی ما بر حقیم از مردن باکی نداریم.
حضرت: فرزندم ، خدا ترا بهترین پاداشی که از ناحیه پدر به فرزند داده می شود عطا فرماید. (اعیان شیعه ج 1 رص 597-بحار ج 44رص 979-حیاهالحسین خ3رص 7)
علی بن الحسین و همه کسانی که خدا راشناخته و با خدا ارتباط دارند، مهم مرگ با سعادت است چه زود رس باشد یا دیررس، زیرا انسان را از مرگ گریزی نیست.
میعاد گاه عاشقان :حسین درروز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 وارد کربلا شد پس از شنیدن نام کربلا حسین دانست که به میعادگه عاشقانه رسیده است .
دستور داد تا اهل بیت فرود آیند و خیمه هارا بر افرازند و فرمود : این زمینی است که در ان کشته می شوم و در آن مدفون می گردم و فرمود : همراه پدرم علی ازاینجا عبور کردیم در این مکان متوقف شد و از نام این زمین پرسید از شنیدن پاسخ داد : اینجا محل فرود امدن کاروان آنها و اینجا است محل ریختن خون آنها
. حضار عرض کردند: یا علی این فرمایش شما درباره چه کسانی است ؟
امام فرمود: جماعتی از خاندان محمد در این زمین به شهادت می رسند.
دعا و شکوه حسین : پس از آنکه خیمه ها برافراشته شد حسین اهل بیت و افراد خانواده و یارانش را را جمع کرد و و تصور قطعه قطعه شدنشان را از ذهن گذرانید ، اشک چشمان مبارکش را فراگرفت و دست به دعا برداشت و با خدا راز و نیاز کرد و از گرفتاریها شکوه کرد و فرمود : بارخدایا ماییم عترت پیامبر که ما را از خانه و کاشانه مان بیرون کردند و از حرم جدمان رانده شدیم ، بنی امیه بر ما ستم کردند، خدایا تو خود حق ما را بستان و ما را بر مردم ستمکار پیروز گردان .
و نیز برای اینکه یاران ابی عبدالله موقعیت خود را بدانند و در تعیین سرنوشت خود تصمیم بگیرند. “مردم بنده و برده دنیایند و دین لقلقه زبان آنها است از هر سو که زندگیشان تامین شود به همان سو می چرخند، هرگاه به گرفتاریها مبتلا شوند دینداران تقلیل خواهند یافت.” ” حیاهالیحیی ج 3 رص 97- بلاغهالحسین ص35″
اولین سخنزانی در کربلا : پس از آنکه حسین و یارانش در کربلا مستقر شدند اولین سخنرانی اش را به این ترتیب ایراد کرد، پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود، به طوریکه می بینید کار ما به اینجا رسید و دنیا تغییر یافته بدیهایش به ما روی آورد و نیکی هایش به ما پشت کرده و از حیات و زندگی ما باقی نمانده است مگر جرعه کمی همانند رطوبتی که در ته کاسه بعد از تخلیه می ماند و زندگی پستی مانند چراگاه خشک.
آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی آید ، در چنین حالتی مؤمن حقا باید مشتاق لقای پروردگار باشد .(یعنی مرگ را آرزو می کند) پس بدرستی که من مرگ را جز سعادت و رستگاری نمی دانم و زندگی با ستمکاران را جز محنت و رنج ملالت و ذلت نمی یابم .
هدف امام حسین از این سخنرانی این بود که یاران را به مسؤلیتی که بر عهده دارند توجه دهد تا در انجام آن بکوشند.(بلاغهالحسین ص34 –اعیان الشیعه ج1 رص 598-عیاهالحسین ج3 رص98)
پاسخ دلنشین یاران حسین : یاران حسین حقا هدف امام را درک کردند و هر یک پاسخ مثبت دادند قبل از همه زهیربن قین برخاست و گفت : خدا تو را هدایت کند ای فرزند رسول خدا سخنانت را شنیدیم ، اگر دنیا برای ما الی الا بد باقی بود و ما در آن زندگی جاودانه و همیشگی داشتیم جنگ و کشته شدن بر رکاب تو را بر زندگی همیشگی تر جیح می دادیم.
سپس نافع بن هلال بجلی برخاست و عرض کرد : یابن رسول الله شما از رو گرداندن مردم ناراحت نباشید که جدتان رسول خدا نتوانست محبتش را در دل همه مردم جای دهد که گروهی منافق به او وعده نصرت می دادند ولی در باطن با او مکر وحیله کردند در برخورد باپیامبر بسیار گرم و جذاب بودند ولی در خفاء سخت ترین دشمنی را انجام می دادند تا آنکه خدا او را در جوار رحمت خویش خواند، ونیز پدر شما در یک چنین موقعیتی قرار داشت یگ گروه و جمعیت تصمیم بر یاریش گرفتند و درکنار او با دشمنانش جنگیدند و سه گروه دیگر با او جنگیدند تا اجلش فرارسید و امروز شما هم در چنین موقعیتی قرار دارید.
هرکه عهد شکنی کند و بیعت خود را نقض نماید جز به خودش لطمه نمی زند و خداوند از بندگانش بی نیاز است.
ما در اطاعات شماییم ما را به هر سو میخواهی اعزام فرما به شرق یا به غرب، به خدا قسم از مقررات الهی ناراضی نیستیم.
و از لقاء پروردگار هم خوشحالیم نیت و عقیده ما آن است که دوست بداریم هر که را که شما دوست دارید و دشمن بداریم هر که راکه شما دشمن دارید .
(بیشتر یاران حسین همانند نافع سخن گفتند و امام از آنان تقدیر و تشکر کرد .) (حیاهالحسین ج3ر ص98-اعیان الشیعه ج1رص498-ابصارالحسین ص 7 و عقدالفرید ج 4 رص380)
پستی تا کجا و چه قدر؟ : مردم کوفه سالها تحت حکومت عدالت گستر علی قرارداشتند و رفتار با معاویه را در صفین پس از سلطه بر فرات و ممانعت سخت و شدید معاویه هنگامی که آب در اختیار آنان بود دیده اند و روش بزرگوارانه حسین را با حر و سپاهیانش آنهم در بیابانی دور از آب، که اگر حسین آنان را سیراب نمی کرد شاید اکثر آنها از تشنگی هلاک می شدند و یا اقلا برای بدست آوردن آب مجبور می شدند حسین را برابر مدت زمانی به حال خود رها کنند و در پی رفع تشنگی بر آیند مشاهده کرده بودند ، گویا در کربلا با مشاهده قدرت و کثرت جمعیت مسخ گشته که نه تنها از جلوگیری آب شرمنده نشدند بلکه به آن افتخار هم می کردند که داستانهای زیر بر آن گواه است:
1. مهاجرین اوسی تمیمی با صدای بلند فریاد می کشید: حسین آب را می بینی چگونه موج می زند به خدا قسم نمی گذارم مزه آب را بچشی تا بمیری !
امام فرمودند : امیدوارم خدا مرا سیراب گرداند و شما را از آشامیدن منع نماید.
2.عمربن حجاج که خود از کسانی بود که با حسین مکاتبه نموده و او را دعوت به آمدن به کوفه کرده و اکنون مسؤل شریعه فرات است نزدیک لشکر گاه امام آمد و فریاد کشید : حسین! فرات را می بینی سگها در آن غوطه می خورند و الاغها و خوکها از آن می آشامند لیکن شما یک قطره از آن نخواهی آشامیدتا آنکه حمیم جهنم را بیاشامی !! 3.عبدالله بن خص ازدی به سوی خیمه گاه امام می دوید و فریاد می کشید : حسین ! آب رامی بینی که مانند آسمان کبود موج می زند به خدا قسم یک قطره از آن نخواهی چشید تا انکه از تشنگی بمیری !!
امام که این زخم زبان ها را که از شمشیر برنده تر و از آتشی سوزاننده تر بود شنید دستها را به نفرین بلند کرد و گفت : خدایا او را با تشنگی بکش و هرگز او را نیامرز. حمیدبن مسلم می گوید : پس از واقعه کربلا عبدالله مریض شد به عیادتش رفتم به خدایی که جز او خدایی نیست او را دیدم که آنقدر آب می خورد که شکمش ورم می کرد ،سپس قی می نمود و صدای العطش العطش بلند می کرد باز آب می خورد تا ورم میکرد همچنین بود تا مرد.( حیاه الحسین ج3رص 137-نفس المهموم ص215)
حسین و چشمه آب : چون آب در خیمه گاه ابی عبدالله نایاب شد صدای زنان و کودکان از تشنگی بلند شد ، حسین کلنگی برگرفت و پشت خیمه های زنان آمد و نوزده قدم به طرف قبله برشمرد،سپس شروع کرد به کندن زمین ،هنوز چیزی نگذشته بود که چشمه آب گوارایی نمودار شد.
حسین و تمام یاران و اهل بیت آب نوشیدند و ظرفها را پر کردند آنگاه آب فروکش کرد و اثری از آن باقی نماند .
خبر گزارش چشمه به ابن زیاد رسید : عبدالله زیاد از این خبر برآشفت و نامه ای به عمر سعر نوشت بدین مضمون : به من رسیده است که حسین چاه حفر می کند و به آب می رسد و خود و اصحابش آب می نوشند، همینکه نامه ای به تو رسید تا آنجا که می توانی او را از کندن چاه بازدار و بر آنها منتهی در جه سخت بگیر و آنها را از نوشیدن آب باز دار .(حیاهالحسین ج3رص140 – بحارج 44 رص 387 – نفس المهموم ص 217)
آخرین تصمیم : این زیاد پس از گفتگو با شمر نامه ابن سعد را به این مضمون پاسخ داد : من تو را به سوی حسین نفرستادم که با او مماشتات و مدارا کنی و به مماطله بگذرانی و یا تمنای سلامت و بقای او را بنمایی و یا از جانب او عذر خواهی کنی و نخواستم که از او نزد من شفاعت کنی ، ببین اگر حسین و اصحابش حکم مرا می پذیرند و تسلیم من می شوند آنها را صحیح و سالم نزد من بفرست و اگر امتناع کردند بر آنها بتاز و آنان را به قتل برسان و مثله کن که مستحق آنند و چون حسین را کشتی اسبها را بر پشت و سینه او بتاز ،گرچه می دانم این کار پس از مردن زیانی به مرده نمی رساند، ولی چون گفته ام که چنین خواهم کرد باید این کار صورت پذیرد،پس اگر فرمان مرا اجرا نمودی پاداشی را خواهی داشت و اگر خودداری نمودی از سمت فرماندهی معزولی و از سپاه کناره گیر لشگر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار که او امر مرا اجرا خواهد کرد والسلام .(امیان السیعه ج1 رص600 – طبری ج 7 رص 316 – حیاهالحسین ج3 رص 131 – و ارشاد ص230)
شمر برای حضرت ابوالفضل و برادران امان نامه می گیرد : شمر که از قبیله کلاب است و ام البنین نیز از همین قبیله است برای آنکه جنگ ساده تر و آسان خاتمه پذیرد به این زیاد پیشنهاد کرد : خواهر زاده های ما با حسینند اگر امان نامه برای آنان بدهی به جا و شایسته است.
عبدالله بن ابی المحل نیز که برادر زاده ام البنین ما در حضرت ابوالفضل بود برخاست و خواسته ی شمر را تکرار و تایید نمود. این زیاد برای حضرت ابوالفضل العباس و برادرش امان نامه نوشت و تسلیم شمر نمود.
شمر در برابر سپاه حسین ایستاد و فریاد کرد : کجایند خواهرزاده های ما عباس و برادرانش . حضرت عباس و برادرانش نزدیک شهر شدند و پرسیدند از ما چه می خواهی ؟ شمر : شما در امانید . عباس : خدا تو را و امانت را لعنت کند! آیا ما در امانیم و برای پسر پیغمبر امان نیست.
می خواهی که برادر و سید سرورمانرا رها کنیم و به اطاعت لعین فرزند لعینی در آییم ؟(حیااهالحسین ج3 رص 134 _ طبری ج 7 رص 316)