حکایت کربلا، داستان تازه ای نبود، شیعه بر این باور است که تمام انبیاء الهی از حضرت آدم تا خاتم، همگان بر این مصیبت آگاهی داشتند و برای آن مرثیه سر دادند، در مطلب پیش رو حکایت داستان کربلا بر انبیا را می خوانیم.
حضرت فرمودند: این دو حرف از الفبا غیبی است که خدا بنده خود زکریای پیامبر را آگاه فرمود. پس برای حضرت محمد (ص) آن قصه را بیان کرده ، هنگامی که زکریا از پروردگار خواست که اسامی پنج تن را به او تعلیم فرماید. جبرییل به امر پروردگار نزد زکریا آمد و اسماء خمسه به وی آموخت و ذکریا هر وقت نام محمد و علی و فاطمه و حسن(ص) را می برد شاد می شد و غم و اندوه او بر طرف می شد اما وقتی به نام حسین (ع) می رسید اندوه عمیقی تمام وجودش را فرا می گرفت و گریه گلویش را می فشرد. و دچار حزن شدید می شد لذا روزی عرض کرد خدایا چرا هر وقت نام چهار نفر از پنج تن را می برم موجب تسلی خاطر می شوم لیکن وقتی نام حسین (ع) را بر زبان جاری می سازم اشکم فرو می ریزدو اندوه فراوان بر من مستولی می گردد ؟
پس خداوند تبارک و تعالی حکایت شهادت حسین را در کربلا برای ذکریا بیان کرد و فرمود« کهیعص» « کاف اشاره به کربلاست و هاء اشاره به شهادت و هلاکت عترت طاهرین است، یاء اشاره است به یزید که او ستمکار به حسین است ، عین کنایه از تشنگی و عطش حسین است، صاد اشاره است به صبر و استقامت و بردباری حسین.» وقتی ذکریا این حکایت را شنید سه روز از مسجد خارج نشد و از پذیرش مردم در این سه روز امتناع نمود و به گریه و مرثیه خوانی مشغول گردید و می گفت:
الهی آیا این چنین جنایت هولناکی درباره فرزند بهترین مخلوقاتت بوقوع می پیوندد!؟ خدایا چنین حادثه ناگواری را برای نابودی ذریه پیامبرت نازل می فرمایی بارالها ایا لباس مصیبت بر قامت علی فاطمه می پوشانی ؟ خدایا آیا این مصیبت جانکاه را به ساحت مقدس آنان روا می داری ؟!
سپس از خدا درخواست نمود که درسن پیری فرزندی به او کرامت فرماید. که او را دوست بدارد انگاه حادثه ای برای وی مقرر فرماید مانند فاجعه ای که برای محمد(ص) حبیب خود مقرر فرموده است و خدا هم دعایش را مستجاب فرمود. یحیی را به او کرامت فرمود و به فاجعه ای مبتلا گردید.(که سرش را بریدند و برای طاغوت زمان فرستادند.) « و مدت حمل یحیی و امام حسین (ع) شش ماه و هر دو یکسان بودند.»
جبرییل برای آدم روضه می خواند : صاحب کتاب در الثمین در ذیل آیه شریفه فتلقی ادم …نقل می کند که چون خدای متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذیرد پرده ای از چشم ادم برداشت و در ساق عرش اسامی خمسه ال عبا را مشاهده کردو آنها را بر زبان راند و از جبرییل پرسید : اینان کیستند؟
جبرییل آنها را معرفی کرد و سپس گفت خدا را به این اسامی بخوان تا توبه ات را بپذیرد، آدم پرسید چگونه بخوانم ، جبرییل گفت:بگو یا حمید بحق محمد ، یا عالی بحق علی ، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان، وقتی جبرییل نام حسین را برد قلب آدم علی نبینا و آله و علیه السلام شکست و اشکش جاری شد، گفت: برادرم جبرییل چرا هنگامی که نامی پنجمی را بر زبان جاری نمودم قلبم شکست و اشکم جاری شد؟ جبرییل گفت :
برای این فرزندت مشکلی روی می دهد که همه مصایب در پیش آن کوچک و حقیرند. آدم گفت : ای برادر آن مصیبت چگونه است ؟
جبرییل گفت : ( اورا با لب تشنه می کشند در حالی که غریب و بی کس و تنها است و یا رو یاور ندارد.) و اگر ببینی ای آدم اورا در آن روز که می گوید : وای از تشنگی و کمی یارویاور . تشنگی چنان بر او غلبه کند که آسمان به چشمش تیره و تار آید مثل اینکه دود فاصله شده است پس هیچکسی او را یاری نکند مگر با شمشیر به جانش افتند و او را مانند گوسفند ذبح کنند و سرش را از قفا ببرند و دشمنان پس از کشتن اموالش را غارت نمایند سر های او و یارانش را شهر به شهر و دیاربه دیار گردانند و زنانش را اسیر نمایند. سپس ادم و جبرییل گریستند مانند زنی که فرزندش مرده باشد.(بهار ج 44 ص 245-نفس المهموم ص 53)
اخبار پیامبر از شهادت امام حسین علیهماالسلام
یکی از زمان هایی که در طول تاریخ، به شهادت امام حسین علیه السلام و حتی به نام گروه قاتلین ایشان اخبار قبلی شد، زمان ولادت آن امام همام علیه السلام بود که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بنا بر علم وهبی و الهی که داشتند، از این واقعه خبر دادند.
اینک به دو نمونه از مستندات روایی در این خصوص اشاره خواهیم کرد.
1المناقب للکوفی عن ابن عبّاس:
لَمّا کانَ مَولِدُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِما ، وکانَت قابِلَتَهُ صَفِیَّهُ بِنتُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، فَدَخَلَ عَلَیهَا النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله فَقالَ : یا عَمَّهُ ، ناوِلِینی وَلَدی . قالَت : فِداکَ الآباءُ وَالاُمَّهاتُ ، کَیفَ اُناوِلُکَهُ ولَم اُطَهِّرهُ بَعدُ ؟ قالَ : وَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ ، لَقَد طَهَّرَهُ اللّه ُ مِن عَلا عَرشِهِ ، فَمَدَّ بِیَدِهِ وکَفَّیهِ ، فَناوَلَتهُ إیّاهُ ، فَطَأطَأَ عَلَیهِ بِرَأسِهِ یُقَبِّلُ مُقلَتَیهِ وخَدَّیهِ ، ویَمُجُّ لِسانَهُ کَأَنَّما یَمُجُّ عَسَلاً أو لَبَنا ، ثُمَّ بَکى طَویلاً صلى الله علیه و آله ، فَلَمّا أفاقَ قالَ : قَتَلَ اللّه ُ قَوما یَقتُلونَکَ! قالَت صَفِیَّهُ : فَقُلتُ : حَبیبی مُحَمَّدُ ، مَن یَقتُلُ عِترَهَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ؟ قالَ : یا عَمَّهُ ، تَقتُلُهُ الفِئَهُ الباغِیَهُ مِن بَنی اُمَیَّه
المناقب ، کوفى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ : هنگامى که حسین بن على ـ که درودهاى خدا بر آن دو باد ـ متولّد شد، پیامبر صلى الله علیه و آله بر قابله او ، صفیّه دختر عبد المطّلب ، وارد شد و فرمود: «اى عمّه! فرزندم را به من بده . صفیّه گفت: پدران و مادران ما فدایت! چگونه او را به تو بدهم ، در حالى که هنوز او را پاکیزه نکرده ام؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «سوگند به آن که جان محمّد به دست اوست، خداوند ، او را از بالاى عرشش پاکیزه کرده است» و سپس کفِ دستانش را پیش آورد و من ، حسین علیه السلام را به او دادم . پیامبر صلى الله علیه و آله با سر بر روى او خم شد و کره چشم ها و گونه هایش را بوسید و زبانش را مکید، گویى که عسل یا شیر مى مکد. سپس مدّتى طولانى گریست و چون به حال طبیعى باز گشت ، فرمود: «خدا بکُشد کسانى را که تو را مى کشند! . صفیّه گفت: حبیب من، محمّد! چه کسى خاندان پیامبر خدا را مى کشد؟ فرمود: «اى عمّه! گروه متجاوز از بنى امیّه ، او را مى کشند .
المناقب للکوفی : ج ۲ ص ۲۳۴ ح ۶۹۹ .
نمونه ای دیگر از اِخبار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از شهادت امام حسین علیه السلام در روز ولادت ایشان:
2 عیون أخبار الرضا علیه السلام بإسناده عن علیّ بن…
فَلَمّا کانَ بَعدَ حَولٍ وُلِدَ الحُسَینُ علیه السلام ، وجاءَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله ، فَقالَ : یا أسماءُ ، هَلُمِّی ابنی ، فَدَفَعتُهُ إلَیهِ فی خِرقَهٍ بَیضاءَ ، فَأَذَّنَ فی اُذُنِهِ الیُمنى ، وأقامَ فِی الیُسرى ، ووَضَعَهُ فی حِجرِهِ ، فَبَکى . فَقالَت أسماءُ : بِأَبی أنت واُمّی ، مِمَّ بُکاؤُکَ ؟ قالَ : عَلَى ابنی هذا . قُلتُ : إنَّهُ وُلِدَ السّاعَهَ یا رَسولَ اللّه ِ ! فَقالَ : تَقتُلُهُ الفِئَهُ الباغِیَهُ مِن بَعدی لا أنالَهُمُ اللّه ُ شَفاعَتی ، ثُمَّ قالَ : یا أسماءُ ، لا تُخبِری فاطِمَهَ بِهذا ؛ فَإِنَّها قَریبَهُ عَهدٍ بِوِلادَتِهِ
عیون أخبار الرضا علیه السلام ـ به سندش ، از امام زین العابدین علیه السلام ، از : … یک سال از تولّد حَسَن علیه السلام گذشته بود که حسین علیه السلام به دنیا آمد و پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و فرمود: «اى اسماء! پسرم را بیاور . من او را در پارچه سفیدى به ایشان دادم و پیامبر صلى الله علیه و آله در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و او را در دامانش نهاد و گریست. گفتم : پدر و مادرم فدایت باد! چرا مى گریى؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «بر این پسرم مى گریم . گفتم: اى پیامبر خدا! او که تازه به دنیا آمده است! فرمود: «گروه متجاوزان ، او را پس از من مى کشند . خدا ، شفاعت مرا نصیبشان نکند!»…
عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج ۲ ص ۲۶ ح ۵ ، صحیفه الإمام الرضا علیه السلام : ص ۲۴۱ ح ۱۴۶ ، إعلام الورى : ج ۱ ص ۴۲۷ ، روضه الواعظین : ص ۱۷۱ بحار الأنوار : ج ۴۳ ص ۲۳۹ ح ۴ ؛ ذخائر العقبى : ص ۲۰۷.