اینجا کربلاست، یعنی جایی که ایثار، در آن جان گرفت، رضا و تسلیم، در آن معنا یافت، پس هر کس مسافر راه خداست، به کربلا که رسید، بار بگشاید، به مقصد رسید.
ایثار به معنای از خود گذشتگی و ترجیح و برتری است، در اخلاق اسلامی به معنای گذشت از خود به نفع دیگران است و ترجیح دیگران برخود در اوج نیازمندی.
اگر بخشی از مال خود را به دیگران بدهیم و برای خود هم نگه داریم، انفاق کرده ایم، ولی « ایثار » این است که مال خود را تماما به دیگری ببخشیم، در حالی که خود به آن نیاز داریم .
قرآن در این باره میفرماید:و یوثرون علی انفسهم و لوکان بهم خصاصه و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون ؛آنها را بر خود مقدم میدارند، هر چند خودشان احتیاجی مبرم داشته باشند، و هر کس از خسّت نفس خود مصون ماند، رستگار میگردد.(بخشی از آیه 9 سوره حشر)
ایثار، مقدم داشتن دیگری برخود است، چه در مسائل مادی وچه در موضوع جان.
این صفتِ نیک، یکی از خصلت های ارزشمند اخلاقی است که در قرآن و روایات، مورد ستایش فراوان است و از وارستگی انسان از “خود خواهی” سرچشمه می گیرد.
در صحنه ی عاشورا نخستین ایثارگر، سید الشهدا بود که حاضر شد خودش ، فرزندانش ،خانواده اش و یاران باوفایش فدای دین خدا گردند و رضای خدا را برهمه چیز برگزید و از همه مردم نیز خواست کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثارکنند با او همسفر کربلا شوند.
ماربینِ آلمانی (خاورشناس)می گوید: “حسین(ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیّت خود، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چه ظاهراً عظیم و استوار باشد، در برابر حقّ و حقیقت چون پرکاهی بر باد خواهد رفت.”
در قیام کربلا هدف آن است که با مجاهدات عاشوراییان دین اسلام عزت خویش را بازیابد و دین خدا یاری شود.
در سخنان سیدالشهدا نیز، هم نمونه هایی از مرگِ سنت ها و حیاتِ بدعت ها و جاهلیت ها مطرح است هم نکته هایی از باز آفرینی ارزش های فراموش شده و از رمق افتاده. امام حسین در نامه ای که خطاب به مردم بصره می نویسد می فرماید :”من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر فرا می خوانم، سنت مرده و بدعت زنده شده است، اگر سخنم را بشنوید و فرمانم را پیروی کنید، شما را به راه راست هدایت می کنم”
چارْلز دیکنْز (نویسنده معروف انگلیسی)می گوید: اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمیدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.
ایثار حسین در کربلا بود که هنوز هم رنگی از دین خدا داریم، حسین فقط برای ما شیعیان ایثار نکرد، بلکه قیام او جهانی بود،آنگاه که فرمود اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید .(بحارالانوار ج 44 ص 51)
از مسیحی دیگری به نام فِرْدریک جمس داریم که:درس امام حسین(ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی و ترحّم و محبّت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین می رساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.
اوج ایثار، ایثار خون و جان و فرزند است، و برای که؟
ایثار برای وطن؟ برای دوستان؟ برای خانواده؟ برای انسانیت؟برای …
مقدس است، اما ایثار برای خداست که بالاترین ارزش را دارد و نابود نمی شود. همانطور که حسین و یارانش بعد از گذشت این همه سال هنوز زنده اند و یادشان هم دیگران را زنده می کند.
اما آنکه به حقیقت، ایثار را معنا کرد حسین بود و ایثار تجسم یافته در حسین است و حسین حقیقت ایثار.
رضا و تسلیم
از مراحل بالای عرفان و توحید، «رضا» است. «رضا» هم نشان دهندۀ اوج محبّت و دلدادگی به خداوند است و هم نشانۀ اخلاص کمال و نداشتن هیچ انگیزه ای جز پسند و خواستِ مولی.
اهل بیت علیه السلام در مقابل درخواست خدا و تقدیر او کاملا راضی بودند و این را برای خود، کمال می دانستند و با پشتوانۀ «رضا»، هر مشکل و بلا و مصیبتی را صبورانه و عاشقانه تحمّل می کردند.
در مسائل اجتماعی نیز هرگز پسند و رضایت مردم را بر رضای الهی ترجیح نمی دادند و آنچه تکلیف بود عمل می کردند، مهمّ رضای الهی بود، هر چند به خشم مردم می انجامید.
این نکته در تعالیم قرآن و احادیث بسیار مطرح است. امام حسین علیه السلام که برای رضای الهی قدم در این راه گذاشته بود، روحیّۀ کوفیان را چنین ترسیم می کرد، لا افلح قوم آثروا مرضاه انفسهم علی مرضاه الخالق، که آنان خواسته های دل خویش را بر رضای الهی ترجیح داده اند. (مقتل الحسین،خوارزمی،ج1،ص239)
امام سجاد علیه السلام نیز در انتقاد از خطیبی که در کاخ یزید و پیش اسرای اهل بیت، از یزید ستایش می کرد و از دودمان علی علیه السلام به زشتی یاد می کرد، بر سر او فریاد کشید که: «اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق»
وای بر تو، رضای مردم را به قیمت خشم خدا خریده ای!(بحارالانوار،ج45،ص137)
اما آنچه که در این بحث و بخش مورد نظر است، همان بعد متعالی عرفانی «رضا» است که ملاک عمل موحّدان راستین است و عاشورا جلوه ای از این فضیلت به شمار می رود.
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
نمونه های دیگری از مقام «رضا» را در کربلا با هم مرور می کنیم:
در مسیر راه کوفه، اباعبدالله علیه السلام پس از برخورد با فرزدق و آگاهی از اوضاع کوفه، فرمود:
همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضای الهی بر چیزی نازل شود که دوست داریم و می پسندیم، خدا را بر نعمنتهایش سپاس می گوییم و اگر قضای الهی میان ما و امیدمان فاصله انداخت، باز هم از کسی که نیّتش حق و شیوه اش تقوا باشد دور نیست (که آن را بپسندد)(موسوعه کلمات الامام الحسین،ص336)
واپسین کلماتی بود که در قتلگاه از حنجر خونین آن امام شنیده شد که: «الهی رضی بقضائک».
خواهر خویش را نیز به تسلیم و رضا دعوت می کرد «ارضی بقضاء الله» ،راضی باش به رضای خدا، تا پس از شهادتش بی تابی و نارضایی از خود نشان ندهد.
وقتی هم که می خواست از مدینه خارج شود، هنگام وداع با قبر رسول خدا از خداوند طلب کرد که آنچه که رضای تو است، برای ما انتخاب کن: «اسئلک… ما اخترت من امری هذا ما هو لک رضی».(موسوعه کلمات الامام الحسین،ص287)
رضای بنده از خدا و رضای خدا از بنده، اوج این کمال است، پسند دو جانبه و رضای از هر دو سو. در متون زیارتنامه هم به این مقام و مرتبۀ شهدای کربلا اشاره و ارج نهاده شده است.
در زیارتنامۀ حضرت مسلم است: شهادت می دهم که تو اقامۀ نماز و زکات کردی و جهاد کرده به شهادت رسیدی در حالی که خداوندت از تو راضی بود و تو نیز از او راضی بودی «لقیت الله عزّ و جلّ و هو عنک راض»(مفاتیح الجنان)
در زیارتنامۀ هانی خوانیم که جان خویش را در راه رضای الهی فدا کردی (بذلت نفسک فی ذات الله و مرضاته) در همین متن، به رضایت خدا از او هم اشاره شده است/
اینکه یک انسان به مقامی برسد که خشم و رضای او خشم و رضای خدا باشد، مقام والاتری است. سیدالشهداء علیه السلام، با این وصف در زیارت مطرح شده است:
«یا من رضاه من رضی الرّحمان و سخطه من سخط الرّحمان»( مفاتیح الجنان،زیارت مطلقه امام حسین،ص426)
کار برای رضای خدا و داشن مرتبۀ «رضا»، سرمایۀ عظیمی است که وجدان انسان ها را همواره آرام و خرسند می سازد.
لإمامُ الباقرُ علیهالسلام :أحَقُّ مَن خَلَقَ اللّهُ بِالتَّسلیمِ لِما قَضَى اللّهُ ، مَن عَرَفَ اللّهَ .
سزاوارترین خلق خدا در به گردن نهادنِ قضا و فرمان او ، کسى است که خداشناس باشد .بحار الأنوار : 71 / 153 / 63 منتخب میزان الحکمه : 280
خاندان او نیز چنین بودند و پیشامدهای ناگوار کربلا را به حساب خدا گذاشته به امید اجر او، آن ها را تحمّل می کردند و همه را «زیبا» می دیدند. این کلام حضرت زینب است که وقتی در مجلس ابن زیاد در کوفه، والی مغرور با طعنه خطاب به آن بانوی قهرمان گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟ زینب کبری علیها السلام پاسخ داد: جز زیبایی چیزی ندیدم، «ما رأیت الّا جمیلا»(بحارالانوار،ج45،ص116) و این سخن به شدّت والی کوفه را عصبانی ساخت.
چه چیز زیبایی در کربلا وجود داشت؟ پاره های بدن عزیزان؟ آتش خیمه ها؟ اسیری اهل بیت رسول خدا؟ پستی بی اندازه انسان نماها؟
امام حسین علیه السلام می فرمودند: چه کشته شویم، چه پیروز گردیم، آنچه را خدا برایمان مقدّر کرده باشد، آن را خیر می بینیم.(اعیان الشیعه،ج1،ص597)
زیبایی کربلا دراثبات بندگی پسر رسول خدا ،گذشت از جان و فرزندان و عزیزان برای خدا، وفا ،صبر و راضی به رضای خدا بودن، آزادگی، تکیم انسان ها ،توکل ، جهاد با نفس، فتوت و جوانمردی و تسلیم و رضا و… بود.