سخنرانی دکتر محمد اسدی گرمارودی
ِبسمِ اَلله الرَحمَنِ الرَحیم
به عرض رساندم در طی چند شب گذشته برداشت افراد نسبت به امیرالمومنین مختلف است. گروهی از غیر مسلمانان در مدح علی سخن گفتند شعر-سرودند، کتاب نوشتند، در دنیای اسلام غیرشیعه بسیارند از علمای اهل سنت که در فضایل و مناجات امیرالمومنین(ع)سخن ها گفتند و کتاب ها نوشتند، اما از دید ما شیعیان با توجه به آیات قرآن کریم و روایات پیامبراسلام و بیانات خود ائمه هدی (ع)سخن در این نیست.
سخن در این نیست که امیرالمومنین یک انسان شجاع بود، یا یک ایثارگر بود، یا یک عالم یا زاهد یا یک انسان دلسوز به حال ضعفا، این آثار گوشه ای از عظمت امیرالمومنین(ع)بود که در این عالم تجلی کرد. اگر بخواهیم شخصیت امیرالمومنین (ع)را در یک تیتر کلی از دید اعتقاد شیعه بگوییم در این تیتر و جمله شاید بتوان خلاصه کرد که علی انسان است، معلم بشریت، برگزیده از طرف خدا و مظهر صفات ذات اقدس احدیت در عالم وجود، و لذا با توجه به آیات و روایات اجمالأ به عرض رساندم که:نور ولایت امیرالمومنین با دل انسان آنچنان می کند که نورخورشید در عالم انجام میدهد به اندازه توان و فرصت استدلال بحث داشتیم،اما ادامه ی بحث مطلبیست شاید به ذهن هر یک از ما خطور کند و آن این که اگر علی معلم بشریت است و خداوند علی (ع)را بعد ازپیامبر برای نجات و کمال بخشیدن انسان قرار داده است، پس چرا پس از رحلت پیامبر، ما مدینه فاضله ی اسلامی، جامعه ایده آل قرآنی و ملت رشد یافته ای که در سایه تربیت امیرالمومنین، تربیت شده باشند نداریم؟
کجای کار می لنگد؟ آیا نعوذبالله این ادعا دروغ است؟ علی معلم واقعی بشریت نبود؟و علی و ال علی نمیتوانستند جامعه ایده آل ایجاد کنند؟
یا اگر علی و ال علی بعد از پیامبر جامعه ایده آل را ایجاد می نمودند و بشر را به کمال واقعی می رساندند، چرا نشده است و ایجاد نگشته، کجای کار لنگ است، اشکال در چیست؟ برای روشن شدن پاسخ این سوال یک اشاره ای عرض کنم به بحث دیشب، که موجودات استکمالی، قوّها، استعدادها دارند.
تحت تأثیر عوامل خارجی این استعدادها بروز می یابد، مثلأ دانه ی گندم را که مثال زدم که با یک سنگریزه این تفاوت را دارد.آب برای رشد دانه گندم موثر، هوا و خاک مناسب،برای بروز استعدادهای دانه ی گندم مفید، ولی دانه ی گندم را رشد می دهد نه سنگریزه را، زیرا دانه ی گندم استعداد خوشه دادن را دارد.سنگریزه استعداد خوشه دادن ندارد.این استعداد خارجی آب یا خاک یا هوا برای رشد استعداد درونی این دانه مفید است.
خود امیرالمومنین(ع)در کتاب (غُرَرالحِکَم)حدیثی منسوب به آن حضرت این گونه فرمودند:” إنّ بذوی العقول من الحاجه إلى الأدب کما یظمأ الزّرع إلى المطر ” (غرر الحکم و درر الکلم / 225 / 99)
همانا صاحبان عقل(انسانها)نیازی به ادب شدن و تربیت شدن دارند، مربی روی او کار کند و او را ادب نماید، به مانند شدت عطش و نیاز به آب.
دانه ی کاشته شده اگر چه استعداد دارد ولی سنگریزه نیست دانه گندم است.بذر یک گل یا گیاه است،می تواند شاخه شود.ساقه دهد،گل بدهد، ولی نیازمند به تأثیر عامل خارجی است. عامل خارجی اثری نکند،استعداد خارجی شکوفای نشود.
امیرالمومنین فرمودند:انسان(ذوی العقول)بشر نیازی که به ادب و تربیت شدن،پرورش یافتن دارد.به مانند شدت عطش دانه کاشته شده به آب باران است.یعنی آب باران، عامل خارجی می آید و این استعداد درونی را شکوفا می کند.
انسان استعداد هایی که دارد نیازمند به عامل خارجیست و آن عامل خارجی بیآید این استعداد انسان را شکوفا کند،یک مثال عرض کنیم، نوزاد انسان که بدنیا می اید نوزاد سالم استعداد و قوّهء سخن گفتن و تکلم را دارد امّا اگر تحت تأثیر عامل خارجی واقع نشود،پدر و مادر اگر با او سخن نگویند،اطرافیان با او حرف نزنند،آیا این استعداد شکوفا می شود؟خیر، یک بچه انسان را اگر هیچ کس با او حرف نزنند، در جمعی که دیگران سخن می گویند قرار نگیرد نمیتواند حرف بزند.اگر چه استعداد سخن گفتن را دارد.به منزله ی آن دانه گندم گرچه گر چه استعداد خوشه دادن را دارد، ولی نیازمند به ریزش آب باران و تأثیر عامل خارجیست.
خداوند مربیان الهی را به عنوان عوامل خارجی برای زنده کردن قدرت درونی ما قرار داده است، ولی یک شرط اینجا لازم دارد.از زبان خود امیرالمومنین(خطبه اول نهج البلاغه) عرض کنیم:« فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»
خداوند انبیاء را فرستاد، رسولان را پی درپی گمارد که چه بکنند؟ فطرت انسان را زنده کنند و دفینه های عقلی ما را حفر کنند واین نعمت های فراموش شده ی بذر وجود ما را آبیاری کنند و این را زنده کنند.
امّا در قرآن عنایت کنید،اگر انسان این استعداد را دارد و مربی می تواند استعداد را شکوفا کند یک فرقی بین انسان به عنوان موجود استکمالی با حیوان و گیاه ، آن هم به عنوان موجود استکمالی وجود دارد و او در این حرف خلاصه می شود.اگر عوامل خارجی رشد دهنده ی استعداد جمادُ-گیاه –انسان فراهم نشد اختیار-اراده و پذیرش و تمایل نشان دادن در دنیای جماد-حیوان-نبات دیگر مطرح نیست.با اجبار تحت تأثیر عوامل خارجی رشد می کند و بالا می آید.اما در انسان موجود استکمالیست که به وسیله مربی و عامل خارجی رشد یابد به این شرط که خود بخواهد،و بپذیرد و تمایل نشان دهد.اگر انسان نخواهد تمایل نشان ندهد آن عوامل در او اثر ایجاد نمی کند، چون جبری نیست.
در دنیای جماد یک مثال عرض کنم، در انسان ببیند چقدر فرق می کند.شما فرشی را که الآن زیر پای خودتان ملاحظه می کنید،آن نخ-پشم-مواد و رنگ-بصورت فرش بافته شده به این حالت از کمال در آمده است که نبوده است، عوامل خارجیست دست بافنده-نقاش-طراح و همه دست به دست هم داده اند و شرایط رشد این شیء جمادی فراهم نمودند.وقتی همه ی عوامل ایجاد شد دیگر نخ این اراده را داشته باشد، نه، بافنده-طراح-مهندس-تو میخواهی من فرش بشم، من نمی خواهم نمی پذیرم ، نه این جور نیست.همین قدر که عوامل خارجی دخالت کرد این کمال ایجاد می شود.در دنیای گیاه همین طور است،بذر گل یا گیاه را در یک گلدان باغچه قرار دادیم- تمام شرایط لازم رشد از طریق عوامل خارجی ایجاد شد، امّا اگر خود دانه دخالت کند که من نمی خواهم این معنا ندارد، ایجاد می شود و رشد می کند. در حیوان هم همین طور، شما نوزاد گوسفندی را در شرایطی که غذا برسد-هوای لازم داشته باشد رشد می کند و به دنیا می آید.اما انسان رشد علمی-بشر استعداد عالم شدن-فهم پیدا کردن-مجهولات را معلوم ساختن را دارد.شرایط خارجی- معلم-کتاب-کلاس همه این شرایط را به عنوان عامل خارجی ایجاد کنید اما خود این شاگرد نخواهد استفاده کند خود این شاگرد تمایل نشان ندهد-وقت صرف نکند.آیا آن عامل خارجی یا عوامل خارجی مناسب و مساعد مثل آن مثالهایی که زدم نخواهد،نه، رشد نمی کند.
قرآن چه می گوید،خود قرآن کتاب هدایت است،اما مشروط به چه شرطی { الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین} (البقره (2): 1،2)
یعنی این کتاب این جوری نیستش که حالا یک کتاب نجات بخش مگر نیست { یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ } (الاسراء(17): 9)
قرآن هدایت می کند. اما برای هدایت شرط گذشته ( لِلمتقین ) آنهایی که می خواهند بپذیرند، تقوی اولیه را نشان می دهند ، از قرآن بهره می برند. آفتاب نور می دهد ـ نور آفتاب برای سلامتی من و شما مؤثر و مفید، ولی من پنجره را بستم ـ کرکره را کشیدم ـ یک پرده ضخیمی را روی آن کشیدم نمی گذارم نور خورشید وارد فضای اتاق من بشه. بعد که میگم خورشید که مؤثره، اثر میکند، چرا در اتاق من و برای من اثرش را ایجاد نکرد؟ من نمی گذارم اثر ایجاد شود.
﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنین﴾ (العنکبوت(29):69)
این قرآن است. قرآن می گوید ما اگر راه را نشان می دهیم ـ انسان را در مسیری قرار می دهیم قبلش یک شرط گذاشته ( والذَینَّ جاهَدوا فیما لنهدیهم سُبلَنا) آنان کوشش بکنند به راه بیآند علاقه نشان بدهند ـ بله برخوردار می شوند ـ امّا اگر نخواهند و زحمت نکشند به عنوان تشبیه و مثال، معلم لایق کلاس مناسب ـ کتاب صد در صد ـ حساب شده تدریس بسیار دقیق ـ امّا شاگرد آمادگی نشان نمی دهد، خداوند در کلاس رشد بشریت مربی و معلم قرار داد. علی و آل علی (علیه السلام ) که شبهای گذشته به عنوان مجمل اشاره کردم ، برای هدایت بهترینند،اما یک قسمت باقی ماند ، آن قسمت کدام است؟ پذیرش مردم، آمادگی داشتن مردم.
اگر مدینهء فاضله ی که مربیان الهی می خواهند ایجاد کند. بعد از رحلت پیامبر( صلوات اللّه علیه ) تا امروز ما در دنیا آن گونه که ما باید شاهد باشیم نیستیم بر می گردد به این قسمت، این که فرازهایی از نهج البلاغه در تأیید این مطلب بخوانم ـ یک تکه از بیان خود امیرالمؤمنین از مجروح شدن و در بستر افتادن. اَصبغ بن نباته که یکی از شاگردان و شیعیان لایق و علاقمند به امیر المؤمنین است، آمده به عیادت امیر المؤمنین در آن حال امیر المؤمنین این صحبت را کرده ـ این نکته خیلی جالب است ـ ( کتاب بحار الانوار ج42 ـ ص204وص25 ) بعد از اینکه امیر المؤمنین علیه السلام مجروح شدند و در بستر افتادند اَصبغ بن نباته ـ می گویند:آمدم پشت در خانه ی امیرالمومنین (ع)نشسته بودم-اشک می ریختم-گریه می کردم-امام مجتبی(ع)فرمودند:پراکنده شوید،آقا استراحت کنند،من نمی توانم از آنجا دور شوم-پاهایم یارای حرکت ندارد.آقا پرسیدند:این صدای گریه از کجاست؟گفتیم برخی در بیرون از درند، گفتند بگویید،بیآیند داخل-من وارد شدم، اَصبغ می گوید،من وقتی وارد شدم-شروع کردم به گریه کردن-“فَقالَ لی یا ابکتی یا اَصبغ -وإن ها والله ان الجنه”امام فرمود: اَصبغ برای چه گریه می کنی بهشت پیش رویم است.می دانی می خواهم الآن کجا بروم؟ اَصبغ گفت:فدایت بشوم آقا « انّى أعلمواللَّه أنّک تصیر إلى الجنّه» (جامع أحادیث الشیعه (للبروجردی) / ج24 /78اینکه من میدانم که شما دارید می روید به آن درجه ی عالی و مقام بالا « إِنَّمَا أَبْکِی لِفِقْدَانِی إِیَّاکَ، یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ» (الأمالی (للطوسی) / النص / 123 )علی جان گریه ام برای این است که ما از شما داریم محروم می شویم.شما را داریم از دست می دهیم-همچون معلمی از کلاس ما دارد گرفته می شود « حَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، فَإِنِّی أَرَاکَ لَا أَسْمَعُ مِنْکَ حَدِیثاً بَعْدَ یَوْمِی هَذَا أَبَداً » (همان) حالا اَصبغ زرنگ می گه:آقاجان من می دانم که دیگر از شما حدیث نمیشنوم،من دیگر از امروز توفیق آن را ندارم حالا یک حدیثی برایم نقل کنید.که خودتان از پیامبر(ص)شنیده باشید.علی-یک انسانی است که معصوم است.بی حساب سخن نمی گوید ـ کسی که (اَصبغ بن نبابه ) وقتی که آقا می خواستند با من سخن بگویند از حال می رفتند دوباره به حال می آمدند ـ مختصری بیان می کردند-باز دوباره از حال می رفتند دوباره به حال می آمدند-مختصری بیان می کردند-باز دوباره از حال می رفتند-کسی که در همچنین شرایطی جسمی که داشته باشد اگر بخواهد یک مطلبی را برای شاگرد برجسته ای چون اَصبغ بن نبابه بیان کند القاعده انگشت روی چه مطلبی می گذارد یک نکته ی عظیم حساس خیلی خیلی ارزنده لذا در میان آن همه احادیثی که امیرالمومنین(ع)از پیغمبرشنیده حضرت علی فرمود:وقتی که رسول خدا می خواستند از دنیا بروند (زبان به دهان من نهادند،هزار باب علم به سینه ی من گشوده شد که از هر بابی هزار باب دیگر؛کنایه از اینکه علم ازلی و ابدی را خداوند در حد عالم ممکنات که به پیامبر داده است)
در بین آن همه معلومات چه چیزی را امیرالمومنین انتخاب کرده!امیرالمومنین فرمود:حالا که می خواهی بگم یا اسبق- باشه برایت میگویم دعایی رسول خدا یک وقت مرا دعوت کرد پس فرمود:یا علی برو بالای منبر مسجد من بنشین سپس مردم را دعوت کن و بخوان به سوی خودت، حمد و ثنای خدا بگو-بر من درود فراوان بفرست سپس بگو”أیها الناس اِنی رسولُ الله اِلیکم” (بگو مردم من علی رسول –رسول خدا به سوی شما هستم) و آنان پیامبر که رسول خداست این گونه می گوید،علی فرقش شکافته است در بستر بیماری جسم اجازه نمی دهد چند فراز یکسره بیان کند،هی از حال می رود-یک لایقی چون اسبق می گه (آقا جون)یک مطلبی بگو-که دیگه توفیق ندارم از شما حرف بشنوم از رسول خدا شنیدی به من بگو-علی چرا این را انتخاب کرده ببیند چه نکته ای در آن است.
امیرالمومنین میگوید پیامبر یک روز مرا صدا زدو گفت:برومسجد بگو من فرستاده ی ،فرستاده¬ی خداهستم(و هو یَقُولَکم)و او به شما می گوید« أَلَا إِنَّ لَعْنَهَ اللَّهِ وَ لَعْنَهَ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ لَعْنَتِی عَلَى مَنِ انْتَمَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ » ( الأمالی (للمفید) / النص/352) -پیامبر به من فرمود:برو بگو لعنت خدا ،لعنت ملائکه مقربین،لعنت انبیاء و مرسلین و لعنت من بر…
فرمود:فوض ملاقات ما به تأخیر نمی افتد یعنی چرا معلم غیبت کرده،یعنی ثابت قدم نیستند امیر المومنین اینجا چه می فرماید: وقتی شما را می خوانند اجابت کنید، وقتی امر می کنند مطیع باشید. آن وقت درد دل امیر این بود من مبتلا شدم به مردمی که دعوت می کنم نمی پذیرد،امری کنم نمی پذیرد،امیر المومنین در چنین جامعه ای چگونه می تواند مدینه ی فاضله ایجاد کند.لذا امیرالمومنین می اید و قرآنها را بر سر نیزه کردند-کلک زدند،بجنگد؟ می گه نه با قرآن بجنگیم-لذا امیرالمومنین را در فشار قرار می دهند.آقا حکمیت باشه خوب-بگذارید مالک اشتر از طرف من حکم باشه-نه ما ابوموسی اشعری را انتخاب می کنیم.ابو موسی اشعری و آن صحنه ی کذایی ایجاد می کند-بعد به علی می گویند چرا حکمیت را پذیرفته ای-پس امیرالمومنین سر بر دل چاه می کند ،خدایا مرا از این مردم بگیر؛خوب یک قسمت و چرا اگر علی معلم خدایی بود احادیثش را دیشب و پریشب خواندم صحبت نورانیت دل است،ولایت علی محبت قلب منقلب شدن است، با ولایت علی محبت جان و روح زنده شدن و حیات پیدا کردن،دیگر فرمود:”اَمنوا بِالله وبالرسولهِ هی ونور الذی انزلنا مَعَهُ”آن هم روایت راجع به آن نور که محبت کردم چرا نشد.برای اینکه در نظام تکاملی انسان مسئله خواستن متربی و آماده شدن متربی مطرح است، اگر متربی نخواهد-اثر نمی کند.لذا در مراتب فردی تک-افرادی خواستند. سلمان خواست.ابوذر خواست.مقداد خواست.به کجا رسیدند اینها؟ اینها به جایی رسیدند وقتی که خبر شهادت عمار یاسر به امیرالمومنین رسید، امیرالمومنین آمد کنار بدن عمار-در جنگ صفین آنقدر گریه کرد که اشک محاسن شریف امیرالمومنین را خیس کرد-علی گریه کرد-یک آدم عادی نیست که –گریه علی چیست؟
آنهایی که در مسیر حق ثابت قدمند و تکان نمی خورند.أین عمار-أین ابن طیار- آنهایی که در مرتبه فردی خواستند آدم شدند و رفتند به آنجایی که می بایست بروند.که من خدایا در ماه رمضان-شبهای جمعه-شب غریب امیرالمومنین به اندازه فهم اندک خودم-قسم می خورم این معنا را که اگر قنبر غلام علی- اگر عمار یاسری که ذره ای از مکتب علی را چشیده یک ذره از خاک کف پایش به سر من باشد-اوج می گیرم و به خود می بالم. اینهایی که خواستند و به جایی رسیدند-اما در مرحله اجتماعی نخواستند-یعنی جامعه علی را نشناخت(قُتِلَ علی لِشدهعدلَه)خوب چرا اینجوری شد،چرا نخواستند؟ مسأله این است که چرا نخواستند علی را؟ به اندازه ی فرصتی که دارم وقت به اندازه اشاره می کنم-1-جهالت نسبت به مقام علی(علیه السلام) اگر یک شاگردی معلمی را به میزانی که باید بشناسد بشناسه- دست از این معلم نمی کشد. شما در مقام یادگیری حرف-اگر متوجه شدید یک معلم-یک معلم،یک مربی-یک فرد لایق است که می تواند چشم دل شما را باز کند.دست از سرش بر نمی دارید نصف شب اگر بگه بیایید درس بگیرید می روید، چرا شما این احساس را کردید که او معلم لایق است.حیات بخش شماست- اما علی را نشناختند!
2-بعد از رحلت پیامبر؛عجیب دست اند کار شدند-اولأ روایاتی که فضایل-مناقب-شخصیت علی را کسی بیان نکند.از آن طرف اگر کسی دم از علی می زد-دمار از روزگارش در می اورند-خوب آقا جون-اگر مردم نشنوند،به گوش مردم نرسه،به مرور زبان به زبان نگردد از کجا بفهمند-مثلاً مردم شام از کجا بفهمند؟ مگر در روز عاشورا این مردم شام به علی بن ابیطالب بد نمی گفتند.اما وقتی خطبه ی امام سجاد و حضرت زینب (س) را مطرح شد مگر همین مردم منقلب نشدند.چرا پیامبر می فرماید:”ذَکٌر عِلیٌ مِن العبادَه و اَفضلَ العبادَه”یعنی بگید بگذارید مردم بشنوند،بگذارید مردم متوجه بشنوند روشن کنید مردم-شما خدمت به بشریت می خواهید بکنید-رابطه ی معلم بشریت و بشریت تقویت کنید.آن به چه صورت ارزش معلم را یاد کنید.در نظام،یا پدر یا مادر بدی معلم را در خانه بکند این شاگرد در مدرسه از معلم پذیرش ندارد. آقا آمدند مردم را از معلم جدا کنند.چه کار کردند؟من به عنوان نمونه(کتاب در شرح نهج البلاغه ص 46تاص64)از یک مطلب را برای شما عرض می کنم.معاویه به فرمانداران خود نوشت-اگر دو نفر شهادت دادند که کسی از دوستداران علی و خاندانش اوست-اسمش را از دفتر دولت حذف کنید و حقوق و مزایای اورا قطع کنید._تاریخ طبری ج6،ص132)معاویه به استاندارش نوشت-اگر فهمیدید افرادی متهم به دوستی علی ابن ابیطالب هستند آنها را بکشید. در مدت کوتاهی در بصره استاندار معاویه (ثمره)بیش از 8هزار نفر را کشت که 47 نفر از آنها حافظ قرآن بودند.چرا چون اینان از علی سخن می گفتند و فضایل علی بن ابیطالب را بیان می کردند.
(کتاب مروح النهب مسعودی ج3-ص212)زیاده بن اَبی مردم کوفه را بر دارالعماره جمع می کرد تا علی و آل علی را لعن کنند واگر نمی کردند از دم تیغ می گذارند-این یک طرف قضیه از آن طرف قضیه شروع می کرد آن قدر علیه علی و آل علی تبلیغ کند که یک خود ابوهریره 400هزار درهم معاویه به من « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد»(البقره(2):207)
را در خصوص ابن معلجم تفسیر کنم.بگم آیه راجب ابن معلجم است من هم این کار را کردم ولی نگرفت-این ور قضیه دوستان جرأت اظهار نظر پیدا نکنند.دشمنان هر چه می خواهند بگویید پس مردم چه جوری علی را بشناسند.بیآیند به کلاس علی(ع) وقتی خبر شهادت علی به مردم شام می رسد،کار به اینجا رسانده بودند-لذا برادر شیعه-بیان فضایل ومناقب علی و معرفی شخصیت آل علی یک رسالت است نه انسانیت که مردم بفهمند-معلم بشریت چه کسی است-انس پیدا کنند.دو سال قبل ذر مجلسی که عده ای اهل فضل-اهل فن-اهل درد و مطالعه داشتیم- برخورد کرد به ماه رمضان-به ذهنم خطور کرد که اگر من باز هم امیرالمومنین بگویم-یک کسی به این باشد که من زیاده روی می کنم.چطور این چهارشب بحثم را عوض کنم.بروم یک بحث اخلاقی-قرآنی یک بحث تاریخی بعد همین طور متحیر بودم چه کنم.دست انداختم بصورت تَفَاٌل به کتابخانه-یک کتاب برمی دارم باز می کنم.ببینم چه می آید با چشم بسته خدایا بدون مبالغه-دست دراز کردم یک دونه کتاب به دست افتادم-باز کردم.
قال علی(علیه السلام):”رَزع الفُرحوُرو غرور حسب مسدی”بنا است گفته شود لذا مشکل ما در این دنیا همین است که فضائل ومناقب علی را نگفتند انس با علی وآل علی پیدا نشد-اگر انس با علی وآل پیدا بشه دلی که نور ولایت علی بقا به در مرحله فردی خود منور می شود.خود که منور شد چراغ اثر می بخشد-چراغ روشن می کند برخی بزرگان شما در جنوب لبنان چه چهرهای قوی علمی اخلاقی،خدمتگزار عالم در شیعه پیدا کردید.از صاحب المراجعات-شریف السن جبل عاملی از خاندان صدر بگیرید از مرحوم خاندان سید امین-محسن امین بگیرید چرا می گویند نزدیک ربذه ای بوده که ابوذر تبعید نشده و اثر یک شیعه ای نور علی در دلش تابیده در تاریخ تا جنوب لبنان را روشن کرده.و یک مسلمان روشن شده که می آید مدائن-ایران را روشن کرده-و چهارده قرن که ایران به ولایت علی بن ابی طالب مفتخر به خود می بالد-اما می دانید آنها چه جونها دادند،چه خونها دادند،چه خون دلها خوردند،حالا از کتاب سنی ها برایتان بخوانم از کتاب کفایه الطالب و مناقب خوارزمی وقت این حدیث را نقل کنم پیغمبر چرا می گوید فضیلت علی ونام علی علیه السلام را بگویید-مناقب را علی را بیان کنید.کتاب،کتاب سنی هاست.
پیامبر فرمود:اگر کسی فضائل علی را بیان کند مغرر آن باشد یعنی نه ما دم از ولایت علی بزنیم.خدا نکرده نماز نخوانیم.دم از ولایت علی بزنیم زندگی ما زندگی معاویه ای باشد دم از ولایت علی بزنیم زندگی ما-زن و بچه ها مورد رضایت حضرت زهرا(س)نباشد اقرار دارد.اقرار نشانه دارد-باید در زندگی مشخص باشد.کسی فضیلتی از فضایل علی را بنویسد ـ مادای که آن نوشته باقیست ملائکه برای او مغفرت می کنند. و کسی فضیلتی از فضایل علی را بشنود ـ گناهان که از طریق شنیدن بدست آورد خدا برایش می بخشد کسی که یک فضیلت از فضایل علی را که نوشتند بخواند. خدا گناهان چشمش را می آمرزد. یعنی چه؟ بیان فضایل و ارزش امیر المؤمنین، انس به امیر المؤمنین را در دلها زنده می کند. علی با آن مقام وقتی چند بچه یتیم را در کوفه می بیند آسایش و آرامش از دست می دهد. علی با آن مقام خداوند فردای قیامت قبل از آنکه به جاهد می گوید چرا یاد نگرفته ای ـ به عالم میگوید چرا یاد ندادید. علی با آن مقام در پیشگاه خدا آن گونه می لرزد که اگر انس و علاقه به علی پیدا کنید. خدا یک ذره معرفت به علی و آل علی این مربیان الهی به ما عنایت بفرما ـ آن معرفت و شناخت بیآئید زندگی ـ زندگی دیگر هیچ ـ شادی و هیچ لذت ـ و هیچ شیرینی در این دنیا ـ جزءِ انس با اولیای خدا نیست ـ یافتنیست نه بافتنیست. ای خدا را مشمول آن انس قرار بده.