بیعت
نوشته اش را برای بار سوم مرور کرد. با پنجاه و نه جمله که با عبارت “بیا ” آغاز شده بود؛ نور را دعوت به آمدن کرده بود و خورشید را دعوت به تابش مستقیم!
یک عبارت مانده به آخر، تأمّل کرد:
ــ نکند طاقت نیاوریم!
ــ نکند مثـل اهل کوفه عمل کنیم!
ــ نکند هم چون قریش بیعت شکنی کنیم!
این بار، نقطه را از زیر پاک کرد و آن را در بالای کرسی نشاند…
امّا مجدّداً با خود گفت:«آمدن او، بسته به بیعت و اطاعت و طاقت من نیست! پایداری در بیعت، توفیقی است که به هر کس عطا شود خوشا بر احوالش…»
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.