راز سر به مهر وجود، این است که حقیقت وجود، «محبّت» است...
معرفت؛ بوییدن
راز سر به مهر وجود، این است که حقیقت وجود، «محبّت» است؛
برای خوب شدن، خوب تر شدن، بزرگ و بزرگتر شدن، با توجّه به حضور احاطی او،
او را به نفَس خود بگیرید؛ او را با نفَس خود فرو برید؛ هم چون بوییدن و فرو بردن بوی خوش.
و همه خود و تن خود را با او آمیخته سازید، آغشته سازید؛
او را به نفَس بکشید؛ او را در دَم خود قرار دهید و در بازدم، او را نه فقط از دهان که از همه تن خود عبور دهید.
به این ترتیب خود را با او آمیخته کرده و آغشته و عطرآگین سازید.
و خود را از او پر کنید، ذهنتان ساکت شده و دلتان آرام گرفته و وجودتان تطهیر می شود.
با توجه به این حضور، حیا خواهید کرد که در درون و بیرون خود کمترین رفتار زشتی بکنید.
می توانید برای این کار، -دم و باز دم- وقتی را در شبانه روز خود معیّن کنید؛
دو نوبت؛ در بامداد و شامگاه موثّر تر از یک نوبت است؛
البته آن هم با فراق بال و با آرامی و آرامش و محبّت.
اکنون که از او پر هستید، یا در حقیقت به پر بودن خود از او توجه دارید، به همراه دست های او عمل کنید و به همراه لب های او سخن بگویید.
حضور او در شما، کام و کردار و کلام شما را نیز شیرین کرده است. بدون آن که قصد کنید حضور شما نزد دیگران، دل آنان را نیز آرام و کامشان را شیرین می کند.
مبادا به خود بنازید! این همه حُسن، شعاعی از حضور آن حُسنِ تمام در شماست.
قدر بدانید و قدردانی کنید و مراقب و مودّب باشید. مبادا که او آزرده شده و دامن از دست شما بکشد.
معرفت؛ یافتن
او؛ مشتری و مشتاق شماست، برای بیشتر داشتن او، خود را به او بدهید؛ خود و همه داشته ها و دارایی های خود را به ایشان ببخشید. صادقانه این کار را بکنید؛ سعی کنید!
این کار با محبت شدنی است. به میزان بخشیدن خود، او نیز خود را به شما خواهد بخشید؛ معامله خار و خاک با طلا و جواهر.
این کار را تکرار کنید، تکرار کنید؛ هر چه از خود خالی تر شوید، از او پُرتر خواهید شد؛ تا جایی که حضور او را در خود، بیش از خود بیابید.
مدّتی است که مولّفه های خوشبختی را در خود می یابید: سکینه، امنیّت، حلاوت، سیری و سیرآبی.
و اینک دیگر خوب بودن که نه! چون خوب هستید؛ بلکه خوبی کردن برایتان گوارا و آسان است؛ بلکه به جز آن دشوار است.
توجّه و تذکّر مانند ماهی زنده، به سادگی و سرعت از دست آدم سُر می خورد، مواظب باشید! و در ضمن به غفلت های ناخواسته اعتنا نکنید. تا متوجّه آن شدید، توجّه خود را دوباره از سر گیرید.
و با این همه نه او تمامی دارد و نه اشتیاق و محبت شما پایان؛
پس کمک بگیرید هر صبح در خلوت خود خطاب به خدای کریم، برای تشکّر از این همه، و تمنّای بیش از این، 11 بار یا 110 بار –بسته به میل و رغبت خود- بگویید: اللّهم صلّ علی ولیّ امرک القائم المهدی علیه السلام؛
سپس با زبان خود با او درد دل کنید. عرض حاجت کنید، با محبّت و احترام و دلِ تنگتان، هر چه می خواهد به ایشان عرض کنید؛ «دست از طلب ندارید تا کام دل برآید»
ولایت، گردیدن با او؛ گرداندن او
نشانه موفقیت در تملیک مالکیت خود به ایشان،
یافتن احساس مملوکیّت خود به اوست؛
حال همه کارهای عادی و جاری را از طرف ایشان و برای ایشان انجام دهید.
موفّقیّت در این مرحله
موکول به محبّت و صداقت و سماجت شما در این کار است.
و از لوازم آن،
حذف کردن میل و هوای خود است؛
لذا:
از نشانه های موفّقیّت،
پیدا شدن میل آن مالک در موطن نفس است.
محبّت بیشتر،
تمنّآی بیشتر
و مملوکیّت بیشتر؛
لذا:
یافتن حضور بیشتر،
پس آن گاه:
تصرف او،
و گرداندن او؛
ولایت او؛
تنها و یکتا تعهّد انسان در بودنش،
همین است:
با او بودن؛
در او بودن؛ برای او بودن و او را بودن.
هر باید دیگری برای انسان از شاید های برآمده از همین معناست.
پس آن گاه
رستگاری؛
رستن از خود و حصار زندان تنگ خود
و برداشته شدن بار دنیا و آخرت از دوش آدم.
و بعد از همه اینها
بازخورد روحی- رفتاری
و نفسی- احساسی،
یافتن حقیقت و داشتن آن
و بودن با او،
اشباع شدن از ایشان؛
شکر و تشکّر از طرفی
و پوزش و اعتذار از طرفی دیگر است.
شکر و تشکّر
از داده شدن بزرگ ترین نعمت
که حقیقت همه نعمت ها و اصل آن هاست.
و پوزش و اعتذار
از عمری زندگی با غفلت از آن و بی اعتنایی
و حالا، زندگی با کم کاری و کوتاهی
و لاجرم بی ادبی.
با مداومت به این دو حالت:
شکر و عذر،
نفس خود را برای پذیرش هر چه بیشتر آن حقیقت الاهیّه رام تر کرده
و راه خود را در مسیر یافتن،
داشتن و بودن هر چه بیشتر با او، روان تر کنیم.
حضور این دو احساس و توجّه،
نفس را بیش از پیش متواضع می کند،
فروتن می کند،
افتاده تر می کند.
و تواضع هر چه بیشتر باشد
خالی شدن از خود و منیّت خود، بیشتر
و مجال حضور آن یقین گم شده در ما،
بیشتر خواهد بود.
تعریف درست رابطه ما با او همین است.