یزید! بدان با این جنایت هولناک پوست خود را شکافتی و با این عمل وحشیانه ات، گوشت خود را پاره کردی. به همین زودی است که در عرصه محشر به محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله) کشانده شوی، در حالی که بار گرانی از مسئولیت ریختن خون فرزندان او، هتک حرمت خاندان و پاره های تن او را بر گردن گرفته ای. آن روزی است که خداوند پراکنده ها را جمع و پراکندگی ها را تبدیل به اجتماع می نماید و حق هر صاحب حقی را به صاحبش باز می گرداند:
گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنان زنده هستند و در نزد پروردگار خود، روزی می خورند.
ای یزید! تو را کفایت می کند که داور و حاکم تو خداوند باشد و خصم تو پیامبر و جبرئیل هم از او حمایت کند. به زودی آنان که تو را مورد حمایت قرار داده اند و بر این جایگاه نشانده اند و بر گردن مسلمانان سوار نموده اند، در خواهند یافت چه ستمگری را انتخاب نمودند و به زودی در خواهید یافت که کدامیک از شما بدبخت تر و ناچیز تر از همگان هستید. ای زاده معاویه! اگر چه سختی ها و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهری ات می بینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش می کنم. چگونه سرزنش نکنم با اینکه چشمان در فراق دوستان، گریان، و دل ها در فراق عزیزان، سوزان می باشد!
آه! چه شگفت انگیز است که مردان خدا به دست حزب شیطان کشته شوند! دستان جنایتکار شما، از خون ما خاندان آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما خاندان پیامبر، پر و مالامال است. آری! راستی جای شرم نیست که آن بدن های پاک و پاکیزه بر روی زمین بمانند و گرگ های بیابان ها بدن های آنها را دیدار کنند و تو مغرور و سر مست، بر اریکه قدرت تکیه زنی و به خودت ببالی!؟
ای پسر ابوسفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمرده ای و به آن می بالی، طولی نمی کشد که مجبور می گردی غرامت و تاوان آن را پس دهی! البته در روزی که هیچ نوع اندوخته نیک و ذخیره مفیدی همراه نداشته باشی و مجبور باشی به تنهایی سزای اعمال خود را بچشی و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی ورزد! ما از بیدادگری های تو، به پیشگاه او شکایت می بریم و او تنها پناهگاه و امید ماست.
یزید! هر آنچه می خواهی مکر و فریب و کوشش خود را به کار گیر، ولی هر چه تلاش و مکر به کار گیری، باز هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها بیرون ببری. تو هرگز قدرت آن را نداری وحی ما را نابود و ذکر ما را خاموش سازی و از این راه به آرزوی پلید و دیرینه خود نایل شوی! سعی و تلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ و عار اعمالت را از دامن تو پاک سازد، هرگز هرگز!
آگاه و روشن باش که رأی و خرد تو بسیار ضعیف و ناتوان، و دوران زندگی و عیشت به سرعت فنا پذیر و از بین رفتنی و جمع تو رو به زوال و پریشانی است. روزی فرا می رسد که منادی حق فریاد می آورد: لعنت خدا بر ستمکاران و بیدادگران باد.
اکنون من هم حمد خدا را می گویم که سر آغاز زندگی دودمان ما را با سعادت و آمرزش قرین ساخت، و پایان زندگی ما را با شهادت سرشار از رحمت به پایان برد. از خداوند متعال مسالت می دارم که ثواب و فضل خویش را بر شهیدان تکمیل فرماید، و اجر و مزد آنان را افزون سازد، و امانت داری و جانشین ما را، از آنان به ترتیب خوب و نیکو قرار دهد، زیرا خداوند بخشنده و مهربان است. تنها او پناهگاه و امید ما و نیکوترین و بهترین وکیل و مدافع حق ماست.
توجه داشته باشید این سخنان را کسی می گوید که تمام خانواده خود را از دست داده و مدت هاست که درد اسیری به دل دارد ودر حضور بالاترین مقام سیاسی آن زمان این چنین شجاعانه سخن می راند!
شعله ای از آتش دل زینب
یزید! بدان با این جنایت هولناک پوست خود را شکافتی و با این عمل وحشیانه ات، گوشت خود را پاره کردی. به همین زودی است که در عرصه محشر به محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله) کشانده شوی، در حالی که بار گرانی از مسئولیت ریختن خون فرزندان او، هتک حرمت خاندان و پاره های تن او را بر گردن گرفته ای. آن روزی است که خداوند پراکنده ها را جمع و پراکندگی ها را تبدیل به اجتماع می نماید و حق هر صاحب حقی را به صاحبش باز می گرداند:
گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنان زنده هستند و در نزد پروردگار خود، روزی می خورند.
ای یزید! تو را کفایت می کند که داور و حاکم تو خداوند باشد و خصم تو پیامبر و جبرئیل هم از او حمایت کند. به زودی آنان که تو را مورد حمایت قرار داده اند و بر این جایگاه نشانده اند و بر گردن مسلمانان سوار نموده اند، در خواهند یافت چه ستمگری را انتخاب نمودند و به زودی در خواهید یافت که کدامیک از شما بدبخت تر و ناچیز تر از همگان هستید. ای زاده معاویه! اگر چه سختی ها و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهری ات می بینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش می کنم. چگونه سرزنش نکنم با اینکه چشمان در فراق دوستان، گریان، و دل ها در فراق عزیزان، سوزان می باشد!
آه! چه شگفت انگیز است که مردان خدا به دست حزب شیطان کشته شوند! دستان جنایتکار شما، از خون ما خاندان آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما خاندان پیامبر، پر و مالامال است. آری! راستی جای شرم نیست که آن بدن های پاک و پاکیزه بر روی زمین بمانند و گرگ های بیابان ها بدن های آنها را دیدار کنند و تو مغرور و سر مست، بر اریکه قدرت تکیه زنی و به خودت ببالی!؟
ای پسر ابوسفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمرده ای و به آن می بالی، طولی نمی کشد که مجبور می گردی غرامت و تاوان آن را پس دهی! البته در روزی که هیچ نوع اندوخته نیک و ذخیره مفیدی همراه نداشته باشی و مجبور باشی به تنهایی سزای اعمال خود را بچشی و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی ورزد! ما از بیدادگری های تو، به پیشگاه او شکایت می بریم و او تنها پناهگاه و امید ماست.
یزید! هر آنچه می خواهی مکر و فریب و کوشش خود را به کار گیر، ولی هر چه تلاش و مکر به کار گیری، باز هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها بیرون ببری. تو هرگز قدرت آن را نداری وحی ما را نابود و ذکر ما را خاموش سازی و از این راه به آرزوی پلید و دیرینه خود نایل شوی! سعی و تلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ و عار اعمالت را از دامن تو پاک سازد، هرگز هرگز!
آگاه و روشن باش که رأی و خرد تو بسیار ضعیف و ناتوان، و دوران زندگی و عیشت به سرعت فنا پذیر و از بین رفتنی و جمع تو رو به زوال و پریشانی است. روزی فرا می رسد که منادی حق فریاد می آورد: لعنت خدا بر ستمکاران و بیدادگران باد.
اکنون من هم حمد خدا را می گویم که سر آغاز زندگی دودمان ما را با سعادت و آمرزش قرین ساخت، و پایان زندگی ما را با شهادت سرشار از رحمت به پایان برد. از خداوند متعال مسالت می دارم که ثواب و فضل خویش را بر شهیدان تکمیل فرماید، و اجر و مزد آنان را افزون سازد، و امانت داری و جانشین ما را، از آنان به ترتیب خوب و نیکو قرار دهد، زیرا خداوند بخشنده و مهربان است. تنها او پناهگاه و امید ما و نیکوترین و بهترین وکیل و مدافع حق ماست.
توجه داشته باشید این سخنان را کسی می گوید که تمام خانواده خود را از دست داده و مدت هاست که درد اسیری به دل دارد ودر حضور بالاترین مقام سیاسی آن زمان این چنین شجاعانه سخن می راند!