وجه دیگری در تاویل معنای «ذبح عظیم» در روایات شریف معصومین...
قربانی عظیم
وجه دیگری در تاویل معنای «ذبح عظیم» در روایات شریف معصومین (علیهم السلام) بیان شده که در حدیث فضل ابن شاذان به آن اشاره گردیده است؛ او نقل کرده که از حضرت امام رضا (علیه السلام) شنیدم که میفرمود: «هنگامی خدای تعالی به حضرت ابراهیم (علیه السلام) امر فرمود که به جای جناب اسماعیل، گوسفندی را که بر او نازل ساخته ذبح نماید، آن حضرت آرزو کرد که ای کاش فرزند خود اسماعیل را به دست خود قربانی میکرد و مامور نمیشد که به جای او گوسفندی بکشد؛ تا بر دلش مصیبتی وارد میگردید مانند آنچه بر دل پدری وارد میشود که به امر الهی عزیزترینِ فرزندان خود را به دست خود می کشد و با این کار، مستحقّ رسیدن به درجات اهل ثواب در مصیبتها می گردید.
پس خدای تعالی به او وحی فرمود که: ای ابراهیم! محبوبترین خلق من نزد تو کیست؟ عرض کرد: پروردگارا! خلقی را محبوبتر از حبیب خود، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) خلق ننموده ای. خدای تعالی فرمود که: او را محبوبتر می داری یا جان خود را؟ عرض کرد: البته که او محبوبتر است بسوی من از جان من؛ فرمود: فرزندان او نزد تو محبوبترند یا فرزندان تو؟ گفت: البته که فرزندان او؛ حق تعالی فرمود: پس مذبوح گردیدن و کشته شدن فرزند او به دست دشمنانش، دل تو را بیشتر به درد می آورد یا ذبح فرزندت به دست خود تو در طاعت من؟ عرض کرد: خداوندا! البته که ذبح فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بیشتر به درد می آورد.
پس خدای تعالی فرمود که: ای ابراهیم! بدان طایفهای که ادعا می کنند از امت پیام خاتم هستند، حسین فرزند او را بعد از او، به ظلم و عدوان خواهند کشت، چنانچه گوسفند را می کشند و به سبب این عصیان، مستوجب غضب من خواهند شد.
جناب ابراهیم (علیه السلام) پس از شنیدن این قصه جانسوز، دلش به درد آمد و گریان شد. پس حق تعالی به او وحی فرمود: ای ابراهیم! جزع تو را بر پسرت اسماعیل اگر او را به دست خودت ذبح می نمودی، فدا کردم به جزعی که بر حسین (علیه السلام) و شهادت او کردی و برای تو بلندترین درجات اهل ثواب را بر مصیبتهای ایشان واجب کردم و این است معنی قول خدای تعالی که: «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»؛1 «و بر او ذبح بزرگی را فدا ساختیم.»2
احکام حنیفیّه
از حضرت صادق (علیه السلام) روایت است که درباره آیه شریفه «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»3 فرمودند: ابتلای حضرت ابراهیم (علیه السلام) آن بود که خدای متعال در خواب به او امر کرد که فرزندش را ذبح کند، پس آن حضرت عزم بر آن نمود و تسلیم امر الهی گشت؛ پس حق تعالی به او وحی نمود: «من تو را برای مردم امام گردانیدم»؛
سپس بر او سنتهای حنیفیّه را فرستاد که ده چیز است، پنج مورد در سر و پنج مورد در بدن؛ اما آنچه در سر است: شارب (سِبیل) را کوتاه کردن و ریش را بلند گذاشتن و سر تراشیدن و مسواک و خلال کردن؛ و آنچه در بدن است: موی زائد را از بدن برداشتن و ختنه کردن و ناخن گرفتن و غسل جنابت و طهارت با آب؛ پس این احکام حنیفیّه طاهره است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) آورد و تا روز قیامت منسوخ نمی شود و معنی فرمایش حق تعالی همین است که: «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا»4 «پس باید از آیین ابراهیم پیروی کنید، در حالتی که حنیف و مایل است از باطل به حق».5
ندای جناب ابراهیم (علیه السلام) در کل زمان و مکان
خدای تعالی وحی فرمود به آن جناب که: از کوه ابوقبیس بالا برو و اینچنین مردم را صدا بزن: ای گروه خلایق! خدای متعال شما را به حجّ این خانه که صاحب حرمت است امر می کند. این عمل فریضهای است از جانب خدا برای هر کس که راهی به سوی آن دارد.
پس جناب ابراهیم از کوه ابوقبیس بالا رفت و به بلندترین صدایش این فرمان را ندا کرد. خدای متعال صدای او را چنان گسترانید که اهل مشرق و مغرب زمین آن را شنیدند. نه تنها مردم آن زمان، بلکه هر نطفهای که خدای تعالی در صلب مردان و رحم زنان تا روز قیامت مقرّر گردانیده بود، ندای آن حضرت را شنیدند. لذا حج بر همه خلایق واجب گردید. تلبیه (لبیک گفتن) که جاجیان در ایّام حج می گویند جواب ندای آن جناب است.6
جناب ابراهیم (علیه السلام) در ملکوت
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره آیه «اینچنین به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم برای اینکه از صاحبان يقين بوده باشد»7 فرمودند که: «هنگامی که ابراهیم خلیل (علیه السلام) را در ملکوت بلند کردند، خدا دیده او را چنان قوی گردانید که زمین و هر چه بر روی آن است را از ظاهر و باطن میدید. پس گناه مرد و زنی را دید و ایشان را نفرین کرد و هر دو هلاک شدند؛ پس دو نفر دیگر را نیز چنین دید، دعا کرد و هر دو هلاک شدند؛ و دو نفر دیگر را نیز بر این حال دید و نفرین کرد و هر دو هلاک شدند؛ هنگامی که خواست دو نفر دیگر را نفرین کند، حق تعالی وحی فرمود که: ای ابراهیم! دعای خود را از بندگان و کنیزان من بازدار؛ بدرستی کـه من آمــرزنده مهربان و جبّار بردبار هستم. گناهان بندگان به من ضرری نمیرساند؛ همانگونه که طاعت ایشان هم نفعی به من نمی رساند؛ من اکنون ایشان را سیاست و تربیت نمیکنم با آنکه به زودی خشم خود را برای ایشان تدارک خواهم دید؛ پس دعای خود را از بندگان من بازدار.
من با بندگان خود یکی از این سه کار را می کنم: یا به سوی من توبه میکنند و من توبه ایشان را قبول میکنم و گناهان ایشان را می آمرزم و عیبهای ایشان را میپوشانم؛ یا آنکه عذاب خود را از ایشان باز میدارم زیرا می دانم که از نسل ایشان فرزندانی مؤمن بیرون خواهند آمد، پس مدارا میکنم با پدران و مادران کافر و عذاب را از ایشان رفع می کنم تا آن مؤمنان از صلب ایشان بیرون بیایند، سپس بر ایشان عذاب و بلای من نازل میشود؛ و اگر هم هیچ کدام از این دو گروه نباشند، پس آنچه من برای ایشان از عذاب خود در آخرت مهیّا کرده ام، از آنچه تو برای ایشان در دنیا می خواهی عظیمتر است، زیرا که عذاب من در خور جلالت و بزرگواری من است»؛8
قدرت الهی در زنده کردن مردگان
مامون از حضرت امام رضا (علیه السلام) از تفسیر قول حضرت ابراهيم «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي المَوْتى»9 سوال کرد، آن حضرت فرمود: حق تعالی به حضرت ابراهیم (علیه السلام) وحی کرد که: من از بندگان خود خلیل و دوستی خواهم گرفت که اگر از من زنده کردن مردگان را سؤال کند، او را اجابت خواهم کرد. پس در نفس آن جناب افتاد که منظور از خلیل، او خواهد بود؛ لذا گفت: پروردگارا! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده میکنی. خدای متعال فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: ایمان دارم ولی برای اینکه دل من مطمئن گردد که خلیل تو من هستم، سوال می کنم.
خدای تعالی فرمود: «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ»؛ پس چهار عدد از مرغان را بگیر، «فَصِرْهُنَّ إِلَيْكَ»؛ پس ایشان را به نزد خود ببر و گوشت آنها را به هم درآمیز، «ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزءاً»؛ سپس بر سر هر کوهی جزئی از آنها را قرار بده، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً»؛ سپس آنها را بخوان تا به سرعت بسوی تو بیایند، «وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»؛10 و بدان که خدا بر آنچه اراده نماید عزیز و غالب است و کارهای او همه منوط به حکمت است.
حضرت فرمود: پس حضرت ابراهیم (علیه السلام) کرکس و مرغابی و طاووس و خروسی را گرفت و آنها را کوبید و با هم مخلوط و ممزوج نمود، سپس بر سر هر کوهی جزئی گذاشت و نزد خود نیز دانه و آبی قرار داد. آنگاه منقارهای آن مرغان را در میان انگشتان خود گرفت و آنها را به نامهای خودشان صدا زد. پس اجزای آن حیوانات به سوی هم پرواز کردند تا بدنهایشان درست شد. پس حضرت ابراهیم (علیه السلام) دست از منقارهای آن مرغان برداشت و ایشان پرواز کردند و بر زمین نشستند و از آن آب و دانه خوردند و گفتند: ای پیغمبر خدا! ما را زنده کردی، خدا تو را زنده گرداند؛ آن حضرت فرمود: البته که خدای تعالی مردگان را زنده میکند و او بر همه چیز قادر است».11
بازگشت خلیل به سوی خلیل
از حضرت باقر و حضرت صادق (علیه السلام) روایت است که فرمودند: «هنگامی که جناب ابراهیم مناسک حج را به جای آورد، به شام برگشت. جناب ملک الموت را دید که برای قبض روح ایشان آمده بود؛ ولی آن حضرت مرگ را نخواست. پس ملک الموت بسوی پروردگار بازگشت و عرض کرد: ابراهیم از مرگ کراهت دارد. حق تعالی فرمود: بگذار ابراهیم را که میخواهد مرا عبادت نماید.
تا آنکه جناب ابراهیم مرد بسیار پیری را دید که آنچه میخورد همان ساعت از او دفع می شد؛ با مشاهده مشقّت آن پیرمرد، جناب ابراهیم دیگر حیات را نخواست و مرگ را طلبید. روزی به خانه خود آمد، در آنجا فردی را دید با نیکوترین صورتی که هرگز مانندش را مشاهده نکرده بود؛ فرمود: تو کیستی؟ گفت: من ملکالموتم. فرمود: سبحان الله! کیست که قرب و زیارت تو را به این صورت نیکو نخواهد؟! جناب ملکالموت عرضه داشت: ای خلیل الرحمن! خدا هرگاه نسبت به بنده خیری خواهد، مرا به این صورت به نزد او میفرستد و اگر برای بنده ای بدی خواهد، مرا در غیر این صورت به نزد او می فرستد. پس آن حضرت در شام به رحمت الهی واصل شد.12
منابع:
2 خصال/ 57
3 بقره/ 124
4 آل عمران/ 96
5 تفسیر قمی 1: 59؛ مجمع البیان1: 200
6 تفسیر عیاشی2: 232
7 انعام/ 75
8 تفسیر امام حسن عسگری (علیه السلام)/ 513
9 بقره/ 260
10 همان مدرک
11 عیون اخبارالرضا1: 198؛ توحید صدوق/ 132
12 علل الشرایع/ 38