سوگند به نفس انسان و آن کس که آن را سامان داد؛ سپس خطاکاری و پرهیزگاری...
قرآن و زندگی، قسمت پنجاه و یکم:
علم فطری
«سوگند به نفس انسان و آن کس که آن را سامان داد؛ سپس خطاکاری و پرهیزگاری اش را به او الهام کرد.» (وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا)1 یعنی خداوند با آفرینش جان آدمی، در نهاد او دانشی نهاد که بتواند راه صلاح را از راه گناه بشناسد و این دانش را به او الهام نمود یا در فطرت و نهاد او قرار داد.
در آیه ای دیگر به صراحت از این نهاد و فطرت، سخن گفت: «پس روی خویش را به سوی دین یکتاپرستی بدار، بر اساس همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است؛ این (فطرت الهی) آفرینش خداست و آن را دگرگونی نیست، این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمیدانند» (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفًا فِطْرَتَ اللهِ الَّتى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِكَ الدّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ)2.
این دانش فطری، همراه همگان است اما در عالمی پیش از این دنیا که «عالم ذر» نامیده شده، بر آن پیمان گرفته شده و وظیفه انبیاء، یادآوری آن پیمان و تذکر به آن است. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «علم و دانش دوگونه است: علم فطری و نقش بسته بر جان آدمی و علم شنیدنی و اکتسابی؛ این علم اكتسابی سودی نمیدهد اگر هماهنگ با آن علم فطری نباشد.» (الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ ، وَ لَا يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ)3.
منظور امام از این دانش فطری، همان حنیفیّت و فطرت خداشناسی و وجدانیّات است که با جان انسان گره خورده است و همه کس واجد آن است. اما بر اثر گرایشهای دنیوی در حجاب قرار میگیرد. نقش انبیاء و عقل، کنار زدن این حجابها و شکوفایی آن دانش فطری است. مثلاً همه ما وقتی خود را از حجابهای مختلف، رها کنیم و به جان خود توجه کنیم، وجدان میکنیم که خودمان، خودمان را نیافریده و دگرگون نمی کنیم و کسی دیگر خالق و قیّوم و نگهدارنده ماست و اوست که ما را دائماً دگرگون میکند و از حالتی به حالت دیگر می برد.
همچنین امام، این تعبیر را برای عقل هم به کار برده اند: عقل مطبوع و عقل مسموع. انسان در این دنیا از طریق تجربه و آموزش، عقل و علم خود را افزون میکند که عقل و علم مسموع است. اما این دانش مسموع بدون انطباق با آن دانش مطبوع و فطری، کافی یا سودمند نیست: «عقل را دوگونه یافتم: مطبوع و مسموع؛ عقل مسموع، بدون عقل مطبوع سودمند نیست. چنانکه با فقدان نور چشم، نور خورشید، سودی ندارد!» (رَأَيْتُ الْعَقْلَ عَقْلَيْنِ فَمَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ وَ لا يَنْفَعُ مَسْمُوعٌ إِذا لَمْ يَكُ مَطْبُوعٌ كَما لا تَنْفَعُ الشَّمْسُ وَ ضَوْءُ الْعَيْنِ مَمْنُوعٌ)4.
در هر حال برای رسیدن به کمال به هر چهار نوع نیاز است (علم مطبوع و مسموع و عقل مطبوع و مسموع). باید در باورهای اعتقادی هم تفحص کرد و هم از وجدانیات كمك گرفت تا به حقیقت علم واصل شد و جهلی را که به صورت علم درآمده - در حالی که اصطلاحاتی بیش نیست و پایه ای در وجدانیات ندارد - با علم حقیقی و فطری اشتباه نکرد و در بیراهه ها، گمراه نشد.
وجود علم و عقل فطری و مطبوع، پشتوانه همه کنکاشهای علمی و عقلی است. هرگاه در موضوعی فرومانیم، میتوانیم با علم و عقل فطری و وجدانیات آن را تطبیق دهیم و از شكّ و تردید و اختلاف رها شویم. بسیاری از جدال های علوم ظاهری و اصطلاحی برای آن است که حاملان آن علوم اصطلاحی، از وجدان دور مانده اند و خود موضوع را وجدان نکرده اند. يك نمونه آن بحثهای دیرپا و جنجالی درباره حقیقت جبر و اختیار است که در اصطلاحات گیر کرده اند، در حالی که اگر به وجدان خود مراجعه کنند، کُنه اختیارشان را می یابند؛ لذا هنگامی که اختياراً خطایی میکنند، وجداناً خود را سرزنش مینمایند و مستحق تنبیه و جزا می شمرند.
برای فهم و شناخت صحیح به هر دو نیاز است همانگونه که در کلام زیبای امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد، عقل مطبوع، نقش چشم را دارد و عقل تجربه، نقش خورشید را. برای دیدن حقایق، هم چشم سالم لازم است و هم نور خورشید و چنان که نور خورشید نمیتواند جلوی لغزش نابینا را بگیرد، عقل تجربه هم نمی تواند مانع لغزش و انحطاط کسانی گردد که عقلِ طبع آنان مرده یا محجوب است.
علم و عمل
«با آنکه در دل به آن یقین داشتند، اما از روی ستم و برتری جویی انکارش کردند؛ پس بنگر که فرجام تبهکاران چگونه است؟!» (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ)5 كافى نیست که علمی به دست آوری، باید به علمت، عامل باشی. قرآن میفرماید: «آنها علم و یقین داشتند که سخن و راه دین، درست است. اما برخلاف علم خود، از روی ستم و برتری جویی دست به انکار و جحود زدند و راه فساد خود را ادامه دادند.
علم و عمل رابطه تنگاتنگ با یکدیگر دارند. علم، مقدمه عمل صحیح و شایسته است. عمل، بهره برداری از آن علم و چیدن میوه آن است که موجب گشوده شدن درهای دیگری از حکمت به روی انسان خواهد بود. به فرموده پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هر کس به آنچه میداند عمل کند، خداوند او را وارث آنچه نمیداند، خواهد گردانید. کنایه از اینکه نادانسته ها برایش آشکار میشود و خداوند درهای حکمت را بر قلب او میگشاید» (من عمل بما علم ورثهُ الله عِلم ما لم يعلم)6.
علم بدون عمل فایده ای ندارد و گویی علمی نیاموخته ای و نادانی (علم، چندان که بیشتر خوانی/ چون عمل در تو نیست، نادانی). در روایات از عالِم بی عمل به درخت بدون میوه (شجر بلاثمر)7 و ابر بدون باران (سحاب بلامطر) تعبیر شده است.8 قرآن کریم نیز مثال چنین کسان را همانند چهارپایی می داند که کتابهایی را بر خود حمل میکند و هیچ سودی از آن نمی برد. در تعبیری دیگر عالم بی عمل همانند بیماری است که با زحمت بسیار، پزشک معالج حاذقی را یافته و از او نسخه شفا گرفته ولی به جای عمل به آن، آن را به دیگران تعلیم میدهد؛ تا اینکه سرانجام بیماری او را هلاک میکند.
بر پایه روایات، پیروی از خواهشهای نفس و عمل نکردن به حق، ابزار ادراکی و قدرت تشخیص آدمی را از کار می اندازد. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «علم خود را به جهل و یقین خود را به شک تبدیل نکنید؛ هرگاه دانستید عمل کنید و هرگاه یقین کردید، اقدام نمایید»9. دانستن و عمل نکردن، گونه ای از نفاق است که به از دست دادن باور می انجامد. با از دست دادن باور و فراهم آمدن تردید، استحکام و اطمینان زندگی از بین میرود و انسان در صحنه ای سراسر حیرت و ظلمت قرار میگیرد: «خداوند، نور منافقان را می زداید و آنها را در تاریکیها چنان رها میکند که هیچ نمی بینند»10.
اول عمل به علم، دوم رفتن به سراغ علمی دیگر!
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «تا آنگاه که نسبت به دانسته های خویش عمل نکردید، از آنچه نمی دانید سؤال نکنید، زیرا هر نوع علم و آگاهی دینی که بدان عمل نشود، کفر و ناسپاسی و زمینه دوری انسان نسبت به خدا را فزاینده می سازد»11. علم بی عمل، موجب هلاکت انسان است. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «علما دو گروهند، گروهی که به علم خویش عمل میکنند، پس اینها اهل نجات هستند و گروه دیگری که به علم شان عمل نمیکنند، پس اهل هلاکت هستند»12؛
و دیگر آنکه بدون عمل نمیتوان از دانش بهره ای برد. «میوه دانش با کردار نیک چیده میشود، نه با گفتار نیک»13. دیگر: عمل نکردن به علم، موجب زوال و فراموشی آن علم خواهد شد، امام صادق (علیه السلام) فرمود: «علم با عمل توأم است، هرکس چیزی را که میداند باید به آن عمل کند، علم فریاد میزند و عمل را دعوت میکند. اگر به او پاسخ مثبت نداد، از آنجا کوچ میکند»14؛ و فرمود: موعظه عالم بی عمل اثر نمیکند: «اگر عالم و دانشمند به علم خود عمل نکند، موعظه و اندرز او از دلها می لغزد آن چنان که باران از روی سنگ صفا - که صاف و لغزنده است - بلغزد»15.
این هشدار که اگر به علمتان عمل نکنید زحمات آموختن آن علم تباه میشود و فراموشش خواهید نمود، هشداری جدی است. امیرمؤمنان (علیه السلام) در سخن حکیمانه ای فرمود: «علم با عمل همراه است و هرکس (به راستی) عالم باشد، عمل میکند. علم، عمل را فرامی خواند، اگر اجابت کرد و آمد، علم میماند و الّا کوچ میکند»16؛ و فرمود: «به یقین عالمی که به غیر علمش عمل کند، همچون جاهل سرگردانی است که هرگز از جهل خویش بیرون نمی آید. بلکه حجّت بر او عظیم تر، حسرتش پایدارتر و سرزنش او در پیشگاه خدا سزاوارتر است!»17 و «پست ترین مرحله علم آن است که تنها بر زبان باشد و برترین آن، آنچه در اعضا و ارکان وجود انسان آشکار گردد»18. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): «کسی که عمل کند به چیزی که میداند، خداوند دانشی را که نمیداند به او تعلیم میکند»19. حضرت مسیح (علیه السلام) نیز فرمود: «علمی که با آن عمل نباشد برای تو سودمند نیست و کثرت علم در صورتی که خالی از عمل باشد چیزی جز بر جهل تو نمی افزاید»20.
منابع:
1 شمس: 7 و 8
2 روم: 30
3 نهج البلاغه: حکمت 338
4 وافی 1: 55
5 نمل: 14
6 بحارالانوار 40: 128
7 غررالحکم 1: 463
8 جمعه:5
9 نهج البلاغه: ح 271
10 بقره: 17
11کافی 1: 44
12 همان
13 غررالحکم 1: 302
14 کافی 1: 44
15 همان
16 نهج البلاغه: ح 366
17 همان: خطبه 110
18 همان: حکمت 92
19 بحارالانوار 40: 128
20 مجموعه ورّام 1: 64