آنگونه یک عالم و معلّم و مربّی و مبلغ دینی باید باشد…
آنگونه یک عالم و معلّم و مربّی و مبلغ دینی باید باشد…
- خود، عالِم به آنچه تعلیم و تبلیغ می کند، باشد.
- نه فقط آنچه را که تعلیم و تبلیغ می کند باید خوب بداند، بلکه باید به نکته ها و مطالبی که مستقیماً به آن مربوط میشود نیز، دانا باشد.
- منزلت کسی که معارف و معانی و معالِم دین الهی را تعلیم و تبلیغ میکند، منزلت انبیا (علیهم السلام) است و در تلقّی و تصوّر مردم، او نماینده دین و سروران آن است. پس: گندم نمای جو فروش نباید باشد؛ پس:
- او نه فقط با علم درست خود که با عمل و اخلاقی که مطابق عقل و شرعیّات است، دعوتکننده بینندگان و شنوندگان خود به دین حق تعالی باید باشد.
- مطابق آیات الهی و احادیث اهل بیت (علیهم السلام)، هم حقیقت دین و هم دیّان دین، وجود مبارک امام زمان (علیه السلام) هستند. پس:
5-1 برای توفیق دریافت درست معارف و معانی دین،
5-2 توفیق تخلّق عملی به آن،
5-3 توفیق انتقال درست آن به مخاطبین و مستمعین،
5-4 و داشتن اخلاص در طی این راه، که بدون آن، همه زحمت آدمی هدر است، بایستی:
توسّل و تضرّع پیدرپی به ساحت مقدسه امام زمان (علیه السلام) داشت.
- سعی در دوام توجه به دیده شدن از طرف خدای متعال و امام زمان (علیه السلام)، که اصل در تنظیم
توجّهات در بندگی است.
- حیا و خوف از خدای متعال و ولی او،
- گریه در اسحار و در خلوت برای استغفار از سیئات خود،
- غم زده از مصیبت کربلا و گریه بر آن، و چشم انتظاریِ هر روزه تشریف آوردن مولا و اشک بر هجران ایشان،
- و بالاخره خود را مِلک طِلق و خادم ملوک صاحب الزمان (علیه السلام) دانستن، از لوازم پیمودن این راه است.
- احترام و تواضع همراه با محبت صادقانه، نه ریاکارانه نسبت به مردم، عموما و مخاطبین و مستمعین خود، خصوصاً.
- و در جواب سوالی که نمی داند، به سادگی و راحتی گفتن “نمی دانم”، نشانه از صلاحیّت او دارد.
- و فرمایش نورانی امیرالمومنین علی (علیه السلام) یادمان نرود که فرمود:
(مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم)1
«هر که خود را در مقام پیشوایی مردم قرار دهد، باید پیش از تعلیم دیگران، به تعلیم خود بپردازد و پیش از آن که زبانش تربیت کند، با رفتار خود تربیت نماید و کسی که آموزگار و مربّی خود باشد، بیشتر سزاوار بزرگداشت است، تا آنکه آموزگار و مربّی دیگران است.»
- مرگ را نصب العین خود قرار دادن، که مُردن جدّی ترین اتّفاق در زندگی است و یادمان نرود که عاقبتِ عالِم بی عمل و عالِم نمایی که دین را غلط معنی کرده و لاجرم در قیامت در ردیف تحریف کنندگان قرآن و دین اهل بیت (علیهم السلام) خواهد بود، در میان جهنّمیان بی نظیر است؛ پس کسی که این چنین است و سعیِ بلیغِ شبانه روزی برای اصلاح خود ندارد، در واقع عملاً جهنم رفتن را برای خود واجب میداند.
فرق دانستن و داشتن
بین دانستن یک معنا و داشتن آن، فاصله از زمین تا آسمان است. آن معنا اگر حرفی، کلمه ای، عبارتی الهی باشد، دانستنش شخص را با سواد، و نادان را دانا، و منبر و مجلس را پر رونق می کند.
ولی داشتن یک معنا: نادان و دانا را آدم،
و آدم را عالِم،
و عالِم را عارف،
و عارف را خائف،
و خائف را عامِل،
و عامِل را عالی و اعلا،
و بالاخره علی میکند.
برای داشتن معنایی که از آن یاد شد، اولاً باور به آن را باید قلبی کرد؛
اگر آن معنا در آیه و یا اسمی از اسماء الله باشد،
آن را در حال فراغ بال، و با رغبت و محبت،
به طرف قلب، مکرّرا قرائت و یا از قلب تلاوت کرد؛
یعنی: آن را از قلب بیرون آورده و به زبان جاری کرد، و یا حتی بدون تکلّم آن را با رغبت و محبّت، با همه تن ادا کرد و گفت.
و یا با قلم خیال، به روی قلب نوشت، و سعی در پاک نشدن آن داشت، و اگر محو شده بود، مجدّدا نوشت.
اما موثّرترین شیوه، نشستن در آن است: به حجم آن معنا توجه کرده و خود را مُحاط در آن، و آن را محیط بر خود قرار دادن، و در آن فضا بودن و نفس کشیدن، و او را با خود آمیخته و خود را در آن محو کردن.
عالی ترین شیوه برای اعلاترین شدن این است: و البته قبل از همه اینها و بعد از آنها (وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ)2 «توفیقی ندارم مگر به خدا، بر او توکل کردم و به سوی او باز می گردم.»
اما برای نمونه: (یَا مَنْ لَهُ التَّدْبِیرُ وَ التَّقْدِیرُ)3 جای درستِ ایستادنِ بنده است، و تعریف بنده صادق و با مسمّی است. و راه تخّلُق به آن:
محو او شدن و محو شدن در اوست، و برای رسیدن به این معنا:
ساکت در سکینه نشستن؛ در احاطه “هو” ساکن بودن؛
آگاهانه به او دیده شدن، و او را به نفس گرفتن و خود را با او آغشته، و سپس ترکیب کردن؛
ابتدا با او شدن، و بعد بیشتر از خود، او بودن؛ که فرمود: (النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)4 راه تسلیم، توکّل و تفویض؛ و نیل به سایر لایه های داشتن ولایت الهیه. مواقف سکینه را قدر بدانیم و محترم شماریم.
از رمز و راز رشد، تربیت و تعالی
بزرگانی که اهل فقه و معرفت و معنا هستند، تاکید دارند که راه را بی استاد نمیشود رفت، و این معنا را هم نَقل، تایید می کنند و هم عقل و تجربه؛ رفتن راه ناشناخته و نامعلوم “که خطرهاست در آن” برای انسان، نیازمند راهنما است.
اما نکتهای که علاوه بر آن چه فرموده اند میخواهم عرض کنم، این است: که این استاد کسی باید باشد که در قیامت صاحب مقام شفاعت باشد. تا بتواند مشکلات راه را با توجه خود برای شاگرد و مقلّد خود حل کرده و نیز خطاهای احتمالی او را در قیامت به عهده گرفته و او را خلاص کند.
شناختن چنین استاد و یافتن آن مقدور کسی به جز وجود مبارک صاحب ولایت الهی نیست؛ که بر عالم ملکوت سلطنت دارد، لذا آگاه بر باطن امور و اشخاص است، برخلاف دیگران که آنچه می دانند و می فهمند، بر اساس دیدهها و شنیدههاست، و ظنّ و گمان است، (إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا)5 «به راستی که گمان، چیزی را از حق بی نیاز نمی گرداند.»
لذا: تنها راه قابل اعتماد و مطمئن، رفتن به در خانه وجود مبارک ولی الله و درخواست و تمنّا از ایشان و استغاثه به ایشان، که یا خودتان مرحمت فرموده، تکفُّلِ تربیت مرا به عهده بگیرید، یا مربی و معلم ذیصلاحی را برای من تعیین کرده و معرفی فرمایید.
بیایید برویم آخر دنیا و انتهای آخرت
بیایید با هم برویم درب آن خانهای که: (وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا)6 صاحبان آن خانه بی منّت، سائلین را اطعام مادّی و علمی و معنوی میکنند. میگویند آنان نذر کرده و روزه گرفته اند، بپرسیم از نذری ایشان چیزی باقی مانده که به ما مسکینان به خاک نشسته بدهند؟
به مردم بگوییم، که اگر آنان در را نگشودند و چیزی ندادند، برنگردید، همانجا بمانید، جای دیگر خبری نیست، خاکساری در این در، برتر از سروری بر دنیا و مافیهاست. پشت در بنشینید و روضه عطش بخوانید، روضه وداع بخوانید، روضه طفل شیرخواره بخوانید. اگر روضه خواندن نمیدانید، برای آن نازدانه لالایی بخوانید.
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
امیرالمومنین (صلوات الله علیه) فرمودند: (مَنِ اسْتَدامَ قَرْعَ البابِ وَ لَجَّ وَلَجَ)7 «هر که دائم در زند و اصرار ورزد، داخل شود.»
درِ بهشت، نمونه ساخته شده از درِ خانه آنهاست و گفته اند: آن در، کوبه ای دارد، که اگر آن را بکوبی، صدا بلند می کند: یا علی، یا علی، یا علی.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: (اِنَّ حَلْقَهَ بَابِ الْجَنَّهِ مِنْ یَاقُوتَهٍ حَمْراءَ عَلَی صَفائِحِ الذَّهَبِ فَاِذَا دُقَّتِ الْحَلْقَهُ عَلَی الصَّحِیفَهِ طَنَّتْ وَ قَالَتْ: یَا عَلِیُّ)8
«حقیقت این است که حلقه درِ بهشت، از یاقوت سرخ بر صفحه های طلاست، پس هرگاه حلقه را بر صفحه بکوبند، طنین افکنده و گوید: «یا علی».
این را گفتم، تا گفته باشم اگر در نگشودند، شما هم به تمنا بگویید: یا علی، یا علی، یا علی!
منابع:
1 نهج البلاغه/ حکمت 73
3 عبارتی از دعای مشلول
4 احزاب/ آیه 6
5 یونس/ آیه 36
6 انسان/ آیه 8
7 شرح غرر الحکم/ جلد 5/ص 457
8 بحارالانوار/ ج 8/ ص 122