دانستن وقایع کربلا و اتفاقات آن همیشه موضوع شبهات محرمی بوده است، در این مطلب به این موضوع می پردازیم که آیا امام حسین می دانست یا خیر؟
اگر امام میدانستند، چرا …؟
شبهه: اگر امامان علیهمالسلام علم غیب و ولایت تکوینی داشتند، امام حسین علیهالسلام که عالم به وقایع عاشورا بود نمیبایست خانواده و بیش از ۷۲ نفر از یاران خود را با خود میبرد و به هلاکت می انداخت همچنین میبایست از ولایت تکوینی خود استفاده کرده و مانع اعمال ابن زیاد میشد.
اگر بگوییم علم و قدرت داشته ولی کاری نکردهاند، به خانواده و یاران ظلم کرده است و مصداق القای نفس در تهلکه است
پاسخ به بخش اول شبهه:
در «سنّت خدا» اصل بر این است که داشتن امکاناتی مثل قدرت و علم ، ضرورتا به معنای استفاده همیشگی از آن در پیشبرد خواستهها نباشد. چرا که در این صورت میبایست:
اولاً شاهد عمل کردن ِمالکِ کلّ قدرت و کل علوم غیبی یعنی خداوند متعال بنا بر قدرت و علمش میبودیم؛ اما شاهدیم که خداوند بنا را بر این منوال قرار ندادهاست. برای مثال میبینیم خداوند با وجود علمش به عملکرد آینده شیطان، (به حکمتهایی از خلق او امتناع نکرد)، آیا این ظلم به بشریت است؟
خداوند با وجود علمش بر اینکه مردم دعوت انبیا و رسلش را نخواهند پذیرفت و ایشان را خواهندکشت از ارسال رسل امتناع ننمود. تا حجت بر مردم تمام شود و نگویند اگر مهلت داشتیم اینگونه عمل نمیکردیم.
این سنت حکیمانه از صفات ذکر شده منحصر در خداوند نیست، که بگوییم او خداست فرق دارد؛ بلکه خلاف عقل نیست که کسی بر این سنت حکیمانه عمل کرده باشد.
انبیای الهی نیز تنها در صورت رضای الهی از قدرت های خارق العاده خود بهره میبردند. برای مثال:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با آنکه منافقان زمان را میشناخت، ولی از علمش جهت افشای آنها و جلوگیری از عملکرد آنها استفاده نکرد.
توطئه کنندگان برای قتلش در بازگشت از جنگ تبوک را به نام میشناخت ولی از علم خود جهت اقدام علیه آنان استفاده نکرده و اسامی این منافقان را تنها به حذیفه فرمود. آیا اگر ایشان منافقان را از همان ابتدا بر ملا میکردند بعدا کار بر مومنان راحت تر نبودند؟ ایا این هم ظلم به مومنان است؟
در زندگی حجج الهی نیز همچنین مواردی وجود داشته است که ایشان قدرت و علم انجام کاری را داشته اند ولی بنا بر خواست الهی صبر نموده و از امکانات ویژه خود بهره نبردند.
نگامی که امیرمؤمنان (علیهالسلام) ابوموسی اشعری را به«دومه الجندل» برای حکمیت میفرستاد، به او چنین فرمود: «با کتاب خدا داوری کن و از دستورات آن پا فراتر مگذار». چون ابوموسی به راه افتاد، امام فرمود: «میبینم که او فریب خواهد خورد». عبیدالله بن ابی رافع، منشی حضرت که ناظر جریان بود، به امام گفت: چرا او را میفرستید، در حالی که میدانید او فریب خواهد خورد؟
حضرت فرمود: «فرزندم؛ اگر بنا باشد خدا درباره بندگان خود به علم خویش عمل کند، نباید با فرستادن پیامبران بر آنان احتجاج کند » آیا این هم ظلم به یاران امام بود؟
ما انسانهای معمولی نیز گاهی از امکاناتمان بهره نمیبریم؛ با وجود اینکه به امکاناتی دسترسی داریم یا حقایقی را میدانیم اما گاهی عمداً از این امکانات و اطلاعات استفاده نمیکنیم و این عمل را حکیمانه میدانیم.
به نظر شما درست است که ورزشکاران از قدرت جسمانی خود در رفع مشکلات و اختلافات با مردم استفاده کنند؟
آیا پیش نیامده حقیقتی را از زندگی فردی بدانید ولی به دلیل مصالحی هیچگاه بازگو نکرده باشید؟!
لزوما همیشه اقدام عالمانه به عملی که نتیجه آن به یقین مرگ خود یا دیگران است، مصداق القای نفس در تهلکه به حساب نمیآید.
حضرت ابراهیم علیهالسلام بنا بر آیات قرآن به خاطر رضای خداوند شروع به کشتن فرزندش اسماعیل نمود، درحالیکه میدانست با این اقدام ، فرزندش را با دست خودش به هلاکت خواهد انداخت اما در قرآن مدح شد و به مقاماتش افزوده شد!
زمانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در اوصاف بهشت سخن میگفت، مردی از انصار به ایشان گفت: اجازه میدهی در جنگ خود را به کشتن دهم. فرمود: بهشت برای تو خواهد بود.
پس برخاست و خود را به قلب دشمن زد و حمله برد تا در برابر رسول خدا صلی الله علیه وآله کشته شد و مردی دیگر پس از آنکه پیامبر بهشت را توصیف کرد، زره خود را بیرون آورد و دور انداخت و خود را در انبوه دشمن انداخت و به آنان حمله برد تا کشته شد.»
(فخر رازی در تفسیر خود ذیل آیه ۱۹۵سوره بقره)
امیرمؤمنان علیهالسلام در جنگ جمل به یارانش فرمود: «من یأخذ هذا المصحف فیدعوهم إلیه و هو مقتول؟ کیست که این قرآن را بگیرد و آنها را به قرآن دعوت کند در حالیکه- بر اثر انجام این رسالت- کشته خواهد شد و من ضامنم بر خداوند بهشت را برای او!
(الجمل، شیخ مفید، ص۳۳۹)
همیشه و برای همه انسانها، حفظ از آسیب و زنده ماندن مطلوب ترین امر نیست:
مستشکل هدف و مطلوب ائمه علیهمالسلام و اهل بیت و یاران امام حسین علیهالسلام را تنها زنده ماندن و حفظ از آسیب قلمداد کرده و عقیده دارد که امام علیهالسلام باید از امکانات الهی خود جهت رساندن خانواده به این مطلوب، استفاده میکرد و از خلاف آن یعنی استفاده نکردن ایشان از این امکانات الهیِ ویژه، نظیر علم، نتیجهی نداشتن این امکانات الهی یا ظلم به دیگران را میگیرد.
در صورتیکه برای خیلی از انسانها ، از جمله یاران و خانواده امام، مطلوب اطاعت از امر خدا و امر امام است. چه زنده بمانند چه شهید شوند.
آیا نامه ی مسلم علت حرکت حضرت بود؟
برخی علت حرکت امام حسین علیه السلام را نامه جناب مسلم بن عقیل به آن حضرت عنوان می کنند و می گویند امام حسین علیه اسلام بر اساس نامه مسلم، گمان کردند که مردم کوفه با آن حضرت هم پیمان و همراه هستند لذا پس از دریافت نامه او، به سمت کوفه حرکت نمودند.
اما باید دانست که:
اساساً بشر عادی را به اهداف امام راهی نیست. لذا بندگان را چه به نقد و تحلیل عملکرد حجت خدا!
روایات و مستندات متعددی گواه علم قبلی امام حسین علیه السلام به جزئیات واقعه عاشورا است. لذا این تفکر که حضرت گمان می کردند که کوفیان با ایشان همراه خواهند شد، قطعا صحیح نمی باشد.
برخی از روایات به خوبی گواه این مطلب اند که با خبر شدن امام حسین علیه السلام از بی وفایی کوفیان عامل تغییر تصمیم و توقف حرکت ایشان نشد.
برای نمونه:
هنگامی که امام حسین علیه اسلام به منزلگاه زباله رسید خبر شهادت برادر رضاعی اش عبدالله بن یقطر را علاوه بر شهادت مسلم و هانی) شنید، نوشته ای را بیرون آورد و برای مردم خواند:
به نام خداوند بخشنده مهربان، اما بعد! خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسید. شیعیان ما از یاری ما دست کشیدند پس هرکس از شما بخواهد برگردد می تواند . هیچ بیعنی از ما بر عهده او نیست.»
تاریخ طبری، ج4، ص300-301؛ ارشاد مفید، ص424؛ بحار الانوار ، ج44، ص374
لذا می توان گفت آنچه از تاریخ عاشورا و فرمایشات امام حسین علیه السلام و سایر ائمه معصومین علیهم السلام درباره حرکت امام حسین علیه السلام به دست ما رسیده است و می توان به آن پی برد، در واقع حکمت ها و آثار و نتایج بیشمار واقعه عاشورا است.
باید به تفاوت «علت» و «حکمت» توجه داشت؛ برخی از آنچه بهعنوان «علت» بیان میشود و به فرمایشهای امام نیز درباره آن استناد میگردد، «حکمت» است نه «علت»؛ یعنی با مرتفعشدن آن، اقدام امام منتفی نمیشود.
طبری و علم امام حسین علیه السلام به شهادت
آیا می دانید که تاریخ طبری از کتب تاریخی بسیار معتبر اهل سنت درباره علم قبلی امام حسین علیه السلام به شهادت خود و خانواده اش چگونه می نویسد؟
تاریخ الطبرى به نقل از عُقْبه بن سَمعان: وقتى آخر شب شد، حسین علیه السلام به ما فرمود که آبگیرى کنیم. آن گاه دستور حرکت داد و ما به راه افتادیم. وقتى از منزلگاه بنى مُقاتل ، حرکت کردیم و لختى رفتیم، حسین علیه السلام چرتى زد و آن گاه بیدار شد و مى فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَــلَمِینَ» و این را دو یا سه بار تکرار کرد. پسرش على، بر اسب خویش آمد و گفت: «…پدر جان! فدایت شوم! حمد و اِنّا لِلّه گفتن تو، براى چیست؟» فرمود: «پسرم! چُرتم گرفت و [در خواب] سوارى را بر اسبى دیدم که گفت: این قوم، حرکت مى کنند و مرگ نیز به دنبال آنهاست. پس دانستم که از مرگمان به ما خبر مى دهند». گفت: «پدر جان! خدا، برایت بد نیاورد! مگر ما بر حق نیستیم؟» فرمود: «سوگند به آن که بندگان به سوى او خواهند رفت، بلی». گفت: «پدر جان! پس اهمّیتى ندارد؛ چرا که بر حق، جان مى دهیم.» فرمود: «خدا، نیکوترین پاداشى را که به خاطر پدرى به فرزندى داده ، به تو بدهد!».
تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۴٠٧ ، الکامل فی التاریخ : ج ٢ ص ۵۵۵ ، مقاتل الطالبیّین : ص ١١٢ عن عتبه بن سمعان ؛ الإرشاد : ج ٢ ص ٨٢ ، روضه الواعظین : ص ١٩٨ ، إعلام الورى : ج ١ ص ۴۵٠ کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ٣٧٩ وراجع : أنساب الأشراف : ج ٣ ص ٣٨۴ والطبقات الکبرى (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج ١ ص ۴۶۴ وسیر أعلام النبلاء : ج ٣ ص ٢٩٨ ومثیر الأحزان : ص ۴٧ .