در قسمت اول معنای نبی و رسول را با هم خواندیم و با تفاوت های آنها آشنا شدیم....
نبی و رسول قسمت دوم:
لزوم نبوّت و رسالت
لزوم نبوّت و رسالت یا به این معناست که انسان در حیات خود نیازمند نبی و رسول است و یا به این معناست که ارسال رسل و انبیا بر خدای تعالی لازم و واجب است. در این مقاله ابتدا معنای اول را مورد بررسی و تحقیق قرار می دهیم.
ضرورت نبی و رسول براي انسان
براهمه هند منکر نبوت و رسالت بوده و ارسال رسل و انبیا را از سوی خدای تعالی امری نامعقول می دانند. در کتاب قلمرو وجدان/260 می نویسد: قول منسوب به براهمه در نفی انبیا مبنی بر انکار ضرورت آن و اعتقاد به کفایت عقل در شناخت حسن و قبح وارد در شرایع است.
بر وفق این قول، براهمه گفته اند: آنچه انبیا می آورند یا با عقل موافق است یا مخالف. اگر مخالف است ردّ آن واجب است و اگر موافق است، با وجود عقل دیگر به آن نیازی نیست»1 پاسخ این مطلب با توضیحی پیرامون عقل روشن می گردد.
عقل چیست؟
می دانیم طفلی که از رحم مادر پا به دنیا می گذارد، از موجودات اطراف خود هیچگونه شعور و درکی ندارد و یا دارای درکی بسیط است. بعد از مدّتی که از زندگی او در این دنیا سپری می شود، در او حقیقتی پیدا می شود که با آن خوبی و بدی، زشتی و زیبایی را درك می کند. این شناخت به تدریج در او زیاد می شود تا به مرحله ای می رسد که در جامعه انسانی برای خود جایگاه و موقعیتی خاص پیدا می کند و مردم کارهای او را جدی گرفته و بر مبنای دانش و خردش او را مورد بازخواست قرار می دهند.
آیا تا به حال فکر کرده ایم که این قوه شناخت در انسان چگونه پیدا می شود و چگونه به تدریج در او زیاد می شود؟ او که هنگام ورود به دنیا چنین قوّه ای را دارا نبود. چه بسیارند افرادی که در طول عمرشان چنین قوه ای به آنها داده نمی شود و چه بسیارند آنان که در برهه ای از عمرشان این قوه را دارا هسـتند ولی بعد از مّدتی آن را از دست داده و دوباره چون طفلی شده اند که از آن شعور عاری است. این شعور عقل و خرد نامیده می شود.
عقل و خرد انسان آنگاه شکوفا می شود که انسان در میان همنوعان خود واقع شود که از شکوفایی خرد برخوردارند و او را از غفلت و فراموشی و اعمال خلاف آن برحذر داشته و متوجه عقل و احکامش کنند.
عقل در جامعه اي که بر پایه مکارم اخلاق و عمل به وظایف انسانی استوار شده شکوفا می شود و تکامل پیدا می نماید. خدای متعال عقل را در افرادي که به احکام آن پایبند بوده و از آن پیروی می کنند، زیاد کرده و کامل می کند.
برعکس کسی که براي احکام عقلش ارزش قائل نشده و از آنها نافرمانی کند، خدای متعال این نور را در او کم فروغ کرده و ممکن است از او سلب نماید به گونه اي که کارهای بد خویش را خوب پندارد.
بنابراین اگر انسان در جایی بدور از جامعه انسانیِ خردمند و متخلّق به مکارم اخلاق رشد کند، نه تنها تکامل عقلی نخواهد داشت، بلکه ممکن است بیشتر عمر خویش غافل از بدیهیّات عقلی خود باشد.
شناخت وظایف و تکالیف به وجود خرد و شناخت استوار است. کسی که از شناخت نفس خود و دیگر موجودات بهره ای ندارد، وظیفه خود را در مقابل خود و آنها نخواهد دانست. کسی که دوست را از دشمن تشخیص ندهد، ممکن است خود را در چنگ دشمن خود بیندازد. کسی که نفع خویش را از ضررش نمی شناسد ممکن است به جای نفع، ضرر را برگزیند.
مهمترین و اساسی ترین شناختها شناخت خدای متعال و برترین تکالیف و وظایف انسان، اداي حقّ عبودیت و بندگیِ مولا و خالق یکتاست. انسان به حکم عقل می یابد که خالقی دارد و باید ربّ و منعم خود را بندگی کند، اما همین عقل حکم می کند نحوه بندگی خدا، اگر بخواهد مورد قبول ذات مقدسش قرار گیرد، باید از ناحیه خودش ارائه شود.
از طرفی انسان به مقتضای فطرت خود، در جستجوی آفریننده خویش است و می خواهد بداند کیست که بعد از عدم او را به وجود آورده، از کجا آمده، هدف از خلقتش چه بوده و به کجا می رود، اما عقل پاسخی برای آنها ندارد. از سوی دیگر هیچ راهی برای برقراری ارتباط و پرسش و پاسخ با خالق و منعم خویش ندارد. لذا وجود انبیا و رسولان به عنوان سفرا و نمایندگان الهی برای انسان ضروری است.
ضرورت نیاز انسان به وجود پیامبر از لسان امام صادق (علیه السلام)
زندیقی نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و از آن جناب پرسید: از چه راهی انبیا و رسل را اثبات می کنی؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«آن گاه که ثابت كرديم آفريدگار و صانعی برتر از ما و برتر از همه خلق داریم و روشن شد که او حكيم و متعالی است و ممكن نيست آفريدگانش او را به چشم، مشاهده و یا لمس كنند و او پیش روی آنان و آن ها پیش روی او باشند و او با آنان احتجاج کند و آنان با او احتجاج کنند، پس ثابت شد كه باید در ميان خلق خود سفيرانی داشته باشد تا خواسته های او را به خلق بيان كنند و آن ها را به مصالح و منافعشان و آنچه مایه بقایشان است و ترکش باعث فنایشان می شود راهنمایی کنند. پس ثابت شد كه خدای متعال در ميان خلق افرادی دارد كه از جانب خداى حكيم و علیم امر و نهى مى كنند و سخنگوى او مى باشند. اينان همان پيامبران و برگزيدگان از خلق او هستند؛ حكيمانى كه به حكمت تربيت شده و به حكمت مبعوث گشته اند و در عین این که از نظر خلقت بدنى مانند سایر افرادند، از نظر حقیقت و احوالشان به كلّى با آنان متفاوتند و از جانب خداى حكيم علیم مؤید به حکمت شده اند»2
منصور بن حازم می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم:
«کسی که می داند برای او پروردگاری است، شایسته است که بداند برای آن پروردگار خرسندی و خشمی است که جز به وسیله وحی یا فرستاده او معلوم نشود. پس کسی که به او وحی نمی شود باید رسولان را جستجو کند. حضرت فرمود: خدایت رحمت کند»3
امام رضا (علیه السلام) هم در این زمینه می فرمایند:
«خلقت و قواي مردم به گونه اي نیست که بتوانند به وسیله آن مصالح خود را کامل کنند. خدای صانع هم برتر از آن است که آنان او را مشاهده کنند و معلوم است که آنها از درك او ضعیف و ناتوانند. پس بین خدا و آنان رسولی معصوم لازم است تا امر و نهی و تربیت الهی را به آنان برساند و آنان را موظف کند که بتوانند با آن منافع خود را احراز کرده و ضرر و زیان را از خود دفع نمایند»4
براي توضیح این امر ویژگیهای انسان را که موجب نیاز او به قانون و مربّی می شود بررسی می کنیم.
ویژگیهاي انسان و ضرورت قانون و مربّی
در نگاه اول به انسان به پنج ویژگی اصلی بر می خوریم که تمامی آنها انسان را ملزم به پذیرش قانون می کند و این امر دستاورد تلاشهایی است که از رهگذر رشته های روانشناسی، جامعه شناسی، زیست شناسی و تشریح ساختمان بدن انسان به دست آمده است. این پنج ویژگی عبارتند از:
1ـ کشش های متضاد (مثبت و منفی)
2ـ قدرت و اختیار
3ـ محدودیت و ناتوانی
4ـ حیات دو بعدی (روحی و جسمی )
5ـ زندگی اجتماعی
هر یک از موارد فوق، این واقعیت را به دنبال خواهد داشت که انسان با داشتن گرایشهای گوناگون و با تکیه بر قدرت و اختیار خدادادی باید متعّهد و پایبند به قوانینی باشد که در سایه آن بتواند در مسیری که شایسته اوست به زندگی خویش ادامه دهد. محدودیت و ناتوانی بشر از یک سو و حیات گسترده او در پهنه وسیع مادی و معنوی از سوی دیگر، او را ملزم به پذیرش قانونی می کند که توان اداره و هدایت او را داشته باشد.
همچنین زندگی اجتماعی بشر مستلزم مواردی مانند تقسیم کار، امکانات و رفع نیازهای مختلف است.
از طرفی، انسان موجودی منفعت طلب است و در صدد جذب منافع خویشتن نه تنها مایل است از همه امکانات بهره مند گردد؛ بلکه گاهی در این راه، به حدود و حقوق دیگران نیز تجاوز می کند. پس نیاز به زندگی جمعی و خصوصیات اینگونه زندگی (با توجه به ویژگی انسانها) آدمی را به پذیرش قانون در صحنه اجتماعی ملزم می سازد؛ اما قانون نیازمند قانونگذار است. واضع قانون چه کسی می تواند بود؟
ویژگیهاي عمده قانونگذار
به جهت اهمیت تدوین قانونی همه جانبه که زندگی اجتماعی و سعادت بشر در طول تاریخ به آن وابسته باشد، بی تردید باید در انتخاب قانونگذار دقت فوق العاده ای به خرج داد. برای چنین کسی، دست کم صفات زیر بایسته می نماید:
الف: علم کامل و آینده نگری
قانونگذار باید از یک سو، به رمز و رازهای جسمی و روحی انسانها که بسیار پیچیده است و هنوز بشر با تمام رشد علمی اش به آن آگاهی ندارد، آشنا باشد و از سوی دیگر، آثار قوانین وضع شده بر آنها و روابطشان با یکدیگر را به خوبی بشناسد و دارای آگاهی دقیق و همه جانبه ای باشد. همچنین از آن جا که قانون نه تنها در زمان تدوین بلکه در آینده هم کاربرد دارد، از این رو قانونگذار باید به نیازهای فعلی و آینده بشر و جامعه، احاطه کامل داشته باشد.
ب: توانایی مطلق
قانونگذار علاوه بر علم و آگاهی باید قدرتِ راهگشایی و توانایی حل مسائل را داشته باشد. زیرا در غیر این صورت شناخت تنهاي مسائل، هرچند هم که گسترده و عمیق باشد، گرهی را باز نمی کند. شاخه ای از این بحث موضوع توان اجرایی قانونگذار در پیاده کردن مقررات و قوانینی است که وضع می نماید.
ج: بی نیازي مطلق
قانونگذار باید نسبت به قانون و آثار آن در شرایط بی نیازي قرار داشته باشد. در غیر این صورت گرایشها و نیازهای او به طور طبیعی در وضع قوانین اثر خواهد گذاشت و چه بسا که آنها را از جامعیّت خواهد انداخت. یعنی قانونگذارِ دانا و توانا اگر بی نیاز نباشد، نخواهد توانست مجموعه اي خالی از نقص و گرایشهای مختلف و نابجا را ارائه دهد.
د: تأثیر ناپذیري
تصویب کننده قوانین نباید تحت تأثیر هیچ عامل سوئی قرار گیرد تا مبادا این عوامل اثر خود را در قانون وضع شده، ظاهر سازند.
قانون الهی و بشري
با توجه به ویژگیهای چهارگانه قانونگذار، روشن است که قانون بشری و الهی، از اساس قابل قیاس با یکدیگر نیست. آنچه در قانونگذاران بشری به چشم می خورد، عدم آگاهی، ناتوانی، نیاز و تأثیرپذیری است. حال آنکه انبیا به عنوان فرستادگان خدای متعال درست در نقطه مقابل فلاسفه و مکتبداران بشری قرار دارند.
علم انبیا به علم خداوندی منتسب است که به فرموده قرآن: «هیچ چیزي در زمین و آسمان بر خداوند پوشیده نیست»5
قدرت آنان در راهگشایی همراه با علمی که به نتایج و ابعاد مختلف طرحهای پیشنهادی خود دارند و به اتّکای توان الهی و خدادادی آنان در این زمینه محّقق می گردد. «یا َقومِ اتَّبِعُونِ أَهدِکُم سبیلَ الرَّشاد»6 «اي قوم من، از من پیروی کنید تا شما را به راه حق هدایت کنم»
این توان هدایتی انبیا (علیهم السلام) درست در نقطه مقابل ناتوانی دست ساخته ها و فکر بافته های بشری قرار دارد که قرآن در این باره می فرماید: «قطعاً آنها را از راه، باز می دارند و می پندارند که آنان هدایت یافتگانند»7
بی نیازی آنان نسبت به قانون و آثار آن نیز به اتّکای ارتباطی است که با خالق جهان هستی و غناي وصف ناپذیر او دارند. «من از شما بر رسالت خود هیچ مزدي نمی خواهم. مزد من فقط بر پروردگار جهانیان است»8
همچنین قرآن در بی نیازي در پذیرش یا عدم پذیرش مردم می فرماید: «بگو حق از پروردگار شماست. هر که بخواهد ایمان آورد و هرکس بخواهد کافر شود»9
در یک نگاه کلی به انسان و عکس العمل او نسبت به حوادث مختلف و مطالعه سیر تحولی که در نظرگاههاي او نسبت به یک مسأله در مقابل حالات مختلف جسمی و روحی وی پیدا می شود، گواه روشنی بر تأثیرپذیری انسان از این عوامل است و حال آنکه رهبران الهی از این تأثیر و تأثر در جریان کار هدایتی خویش به دورند. قرآن براي اثبات این نکته که قانون الهی (قرآن) به دور از دخالت هر عاملی است می فرماید:
«آیا در قرآن تدبّر نمی کنند؟ و اگر قرآن از نزد غیر خدا بود قطعاً در آن اختلافی بسیار می یافتند»10
بنابراین برخلاف قانون الهی، قانونگذاران بشری اساساً توان راهگشایی اصولی برای بشر را ندارند. واضحترین دلیل بر اثبات این حقیقت، تغییرات دامنه داري است که همواره در قوانین و مقرّرات پیشنهادی آنان بروز می کند و پایانی هم نخواهد داشت. لذا انسان نمی تواند زمام اختیار خود را در کف فرد یا افرادی بسپارد که فاقد آن جامعیّت مورد اشاره می باشند.
از این رو انسان هنگامی اطمینان خاطر خواهد یافت که سر در گرو پیروی از برگزیدگانی نهد که نه تنها این نقاط ضعف را نداشته، بلکه با اتّصال به منبع وحی توان دستگیری همه جانبه از بشر را داشته باشند.
منابع:
1/ (و نیز مراجعه شود به الملل و النحل 2/ 250)
2/ (کافی، 1/ 168)
3/ (کافی، 1/ 168)
4/ (عیون اخبار الرضا، 2/ 100)
5/ (آل عمران، 5)
6/ (غافر، 38)
7/ (الزخرف ، 37)
8/ (شعراء، 109 و 127)
9/ (کهف، 29)
10/ (نساء، 81)