همراهان عزیز! همینطور که مفضل سوال می پرسد و لسان حضرت...
درک محبت و حکمت پروردگار با تدبر در عجایب خلقت قسمت هفتم:
همراهان عزیز! همینطور که مفضل سوال می پرسد و لسان حضرت صادق المصدق (علیه السلام) در پاسخش عجایب خلقت ما را تبیین می کنند، گویی چشمه هایی از دانش و معرفت را باز می کنند و در عین حال که چراغی پرنور در ذهن تاریکمان روشن می کنند ما را در حیرت عظمت و حکمت این خالق مهربان فرو می برد که براستی بدون این چراغ راه چگونه می توان مدعی بود که بندگان شکرگزاری باشیم؟، شکرگزار نعمتهایی که نمی توانیم ببینیم و بفهمیم و بشماریم؟
پروردگارا! شکر کدامین نعمتت را به جای آوریم؟
شکر خلقت اعضاء و جوارح و کارکرد دقیقی که برایشان تعریف کرده ای تا سلامتی و رشد ما را فراهم کنند؟
یا شکر اینکه با چه نظم و حکمتی همه این مکانیسم را مدیریت می کنی و لطفت همه عالم وجود را فرا گرفته؟
یا شکرت کنیم بخاطر وجود این چراغ های هدایتی که برای سعادت و خوشبختی مان فرستاده ای تا همراه تر از یار شفیق و دلسوزتر از مادر، مسیر بندگی و فهم و درک ما را روشن کنند؟
براستی که حکمت و عظمت و محبتت به بندگانت از فهم و درک و عقل ما خارج است.
و اینک ادامه فرمایشات امام (علیه السلام)؛
«بدن انسان به منزله قصر پادشاه است که در آنجا غلامان و نوکران و خدمتگزارانی دارد و کارشان تدبیر و برنامه ریزی و نگه داری از آن است؛ بعضی کارشان این است که مایحتاج اهل خانه را برسانند، بعضی وظیفه دارند آنچه به قصر آورده می شود نگهداری کنند تا وقت مصرفش برسد، برخی کارشان این است که آنها را برای مصرف آماده کنند و به هرکس سهم خودش را بدهند، برخی هم وظیفه دارند خانه را از آشغال و کثافتها تمیز نمایند.
پس بدان که پادشاه این بدن همان خدای آفریننده حکیم است و خدم و حشم او اعضاء و جوارحند، و تدبیر و برنامه ریزی اش را آن نیروهای چهارگانه انجام می دهند.
ضمنا وضعیت این نیروها به این کیفیّتی که ما بیان کردیم و روشن ساختیم غیر از آن چیزی است که اطبّاء در کتابهای خود تشریح کرده اند؛ به این معنا که آنها مطالب را به صورتی گفته اند که در کار طبابت و شناخت امراض و داروی آنها به کارشان بیاید، در حالی که من به گونه ای شرح دادم که مرض شکّ و تردید و شبهه نسبت به خدای تعالی را از دل مردمان بر طرف نماید، و حجاب چشم باطنی و ناسپاسی را از جلو دیده هایشان بردارد تا از روی یقین و اعتراف صحیح به وجود حکمت پروردگار جهانیان اقرار نمایند.
ای مفضّل، حال که خصوصیات بدن را شناختی اکنون در قوایی که خدای تعالی در روح انسان از قبیل تفکّر و توهّم و تعقّل و حافظه و غیر ذلک قرار داده تامّل نما و فوائد آنها را دقّت کن و ببین که اگر از میان تمام اینها فقط قوّه حافظه را نمی دانست چه اتّفاقی می افتاد!
چه مقدار مشکلات در امور زندگی و برخوردهایش ایجاد می شد؛ زیرا که در ذهنش نمی ماند که چه چیزی در نزد مردم دارد، و مردم چه چیزی نزد او دارند، و چه اتفاقی افتاده، و چه چیزی را دیده، چه را شنیده،
و آنچه به او گفته اند چه بوده، و به یاد نداشت چه کسی به او نیکی کرده و کی بدی نموده، و چه چیزیبرایش منفعت یا زیان دارد.
و اگر در یک مسیر و راه حتّی چند مرتبه هم عبور می کرد نمی توانست آنرا یاد بگیرد، و اگر تمام عمر علم و دانشی را کسب می کرد به یادش نمی ماند، و به هیچ دینی اعتقاد پیدا نمی کرد.
و از هیچ تجربه ای بهره مند نمی شد، و از هیچ یک از کارهای گذشته عبرت نمی گرفت، بلکه این شخص سزاوار بود که به او انسان نگویند.
پس در همین یک قوّه از قوای انسان تامّل نما که اگر وجود نمی داشت چه مشکلات و گرفتاریهایی برایش پیش می آمد، چه رسد به اینکه هیچ کدام از این نعمتها را نداشته باشد.
و اگر دقت کنی می بینی نعمت فراموشی از این نعمت حافظه بزرگتر است؛ چون اگر فراموشی نمی بود هیچ کس از هیچ مصیبتی تسلّی نمی یافت، و حسرت هیچ کس تمام نمی شد، و کینه هیچ کس از سینه خارج
نمی شد، و لذّت هیچ یک از نعمت های دنیا را درک نمی کرد، چون آفات و بلاهایی که بر او وارد می شد همیشه در برابر چشمانش بود.
و اگر یک وقت از خشم پادشاهی وحشت زده بود امید نداشت روزی از وی غافل شود و فراموشش نماید، یا کسی که نسبت به او حسادت دارد دست از حسادت بکشد.
پس آیا نمی بینی خدای متعال چگونه حفظ و فراموشی را که ضدّ یکدیگرند در انسان قرار داده و برای هرکدام مصلحت و فوائدی که برایش ضروری است در نظر گرفته که نمی توان آنرا وصف کرد؟!
پس اگر فکر کنی به خوبی می فهمی که این امور متضادّ باعث می شود که انسان به یکتایی خدای تعالی اقرار کند نه متعدّد بودن او، همانگونه که زرتشتیان به همین دلیل به غلط افتاده اند و به دو خدا اعتقاد پیدا کرده اند،
خدای تعالی از آنچه وصفش می کنند والاتر است، زیرا همانطوری که این دو شیء متضادّ در وجود انسان فعّال است و آفریننده بدن باید هر دو را در او قرار دهد تا آفرینش او کامل باشد، همان طور هم در کلّ جهان با این عظمت باید چیزهای متضادّ که بعضی را خیر و برخی را شرّ می نامند وجود داشته باشد و وجود هر دو ضروری است و وجود این دو نظام خلقت الزامی است و همه اینها در جهان فعّال است و آن جاهلان نادان نمی دانند.
ای مفضّل، در این چیزی که خدای تعالی مخصوص انسان قرار داده و از میان حیوانات به او عطاکرده که عظمتش زیاد و فایده اش بسیار است دقت کن، و آن چیز «حیا» است که اگر حیا نمی بود هیچکس مهمان داری نمی کرد و به وعده ها وفا نمی شد و نیاز های مردم برآورده نمی گردید و کسی نیکی ها را انجام نمی داد و بدیها را ترک نمی کرد؛ حتی بسیاری از کارهای واجب را مردم به خاطر حیا انجام می دهند.
زیرا بعضی از مردم هستند که اگر از دیگران شرم نمی کردند رعایت حقّ پدر و مادر را نمی نمودند و صله رحم نمی کردند و به دیگران احسان نمی نمودند و امانتهای مردم را پس نمی دادند و گناهان را ترک نمی نمودند.
پس آیا نمی بینی که خدای تعالی چگونه هر آن چیزی را که صلاح انسان است و امر دنیا و آخرتش را تمام می نماید به او عطا کرده است؟!
ای مّفَضَّل، در قدرت سخن گفتن که خدای تعالی به انسان عطا کرده تامّل کن که چگونه از آنچه در درونش هست و به قلبش خطور میکند اطّلاع می دهد، و نتیجه افکار خود را با آن بیان می نماید، و آنچه در دل دیگران است میفهمد؛ و اگر این سخن گفتن نبود انسان مانند چهارپایان بود که نمی توانست از آنچه را در دلش هست خبر دهد و هر آنچه را که در دل دیگران است، بفهمد.
دقت کن و ببین چه فوائدی در نوشتن هست که به وسیله آن اخبار گذشتگان را برای حاضران نگه می دارد و اخبار حاضران را برای آیندگان حفظ می کند، و به وسیله آن، کتابهایی که در علوم مختلف و آداب و رسوم نوشته شده محفوظ می ماند، و به وسیله نوشتن، انسان چیزهایی از قبیل معاملات و محاسبات که بین خود و دیگران واقع می شود می نویسد، و اگر نوشتن نبود اخبار بعضی از دوره ها از بعضی دیگر قطع می شد.
و کسی که به سفر می رفت خبرش به خانواده و بستگانش نمی رسید، و علوم مندرس و نابود می شد، و آداب و رسوم تباه می گشت، و مشکلات بزرگ در کارها و معاملات مردم، و مسائل دینی که لازم است با خواندن انجام شود، و در روایاتی که باید بلد باشند، پدید می آمد.
شاید خیال کنی اینها را خدای تعالی در روح انسان قرار نداده بلکه خود مردم با فکر و هوشی که دارند آنها را مرتّب کرده و اصطلاحاتی را بین خود قرار داده اند، به دلیل اینکه زبانهایشان با هم فرق می کند همان طوری که رسم الخطّ آنها فرق دارد، مانند خطّ عربی و سُریانی و عِبرانی و رومی و غیره، و هر دسته ای به زبانی سخن می گویند و به خطّی می نویسند.
این طور نیست بلکه اگر کسی چنین تصوّری داشته باشد به او می گوییم:
اگر چه انسان در سخن گفتن و نوشتن مختصر دخالتی دارد و کارها و قواعدی تنظیم می کند اما تمام اینها از آفرینشِ کاملِ حق تعالی است، و عنایتی از گنجینه مهربانی های اوست؛ زیرا اگر خدای متعال به او زبان گویا و ذهنی روشن که بتواند مسائل را درک کند عطا نکرده بود مانند سایر حیوانات قدرت سخن گفتن نداشت، و اگر دست و انگشتانی که وسیله نوشتن هستند نمی داد چطور می نوشت؛ همان گونه که سایر حیوانات قدرت سخن گفتن و نوشتن ندارند؟!
پس اصل همه اینها از آفرینش خدای حکیم قدیر است، و از تفضّلاتی است که او بر مخلوقات خود داشته است، پس هر کس این نعمتها را شکر کند پاداش میبیند و کسی که ناسپاسی کند باید بداند که خدای تعالی از شکرگزاری و اطاعت جهانیان بی نیاز است.
ای ُمفَضَّل؛ درباره آنچه که خدای قادر دانا راه یادگیری آن را به مردم نشان داده و آنچه که نمی توانند یاد بگیرند فکر کن و ببین هر کدام مطابق حکمت است و صلاح اوست، یعنی چیزهایی که مصلحت دین و دنیای او در دانستن آن است، راه یاد گیریشان را برایش باز کرده و این چیزهایی که دانستنش مصلحت است شناختن آفریدگار از راه دلائل و نشانه های اوست که در اشیاء مختلف قرارشان داده است که بر وجود آفریدگار و علم و قدرت و حکمت و لطف و عدالت و رحمت راهنمایی اش می کنند».
و آن چیزهایی که دانستنش بر مردم واجب است........
ادامه در قسمت بعد
منابع: