دل نوشته هایی در باب غدیر
غم مولا
مولای من!
ای اولین مظلوم!
من مانده ام
کدامین درد تو را کشت ای غریب؟
من مانده ام
تو را غم مظلومیت یاس هجده ساله ی پر پر کشت یا دوری از یار و برادرت، رسول رحمت ؟
تو را زخم آشکار سرت کشت یا زخم های نهان دلت؟
تو را غم سالها به انزوا بردن دین خدا توسط کوردلان کشت یا صبر سالها و خار در چشم و استخوان در گلو داشتن؟
غم مظلومان پابرهنه ی شکم تهی در مقابل شکم چرانی ظالمان یا غم گمراهی امت و بازگشتشان به جاهلیت ؟
تو را کینه توزی های دشمنان کشت یا جهل بظاهر دوستان؟
غم هایت یکی دو تا نبود ای اولین مظلوم
اما
بخدا قسم که علی جان غم تو هم ما را دارد میکشد غم غریبی پسرت ما را دارد میکشد.
مولای من!
هزار سال گذشته است و آن غبار و سایه ی جاهلیتی که بر امت افتاد روز به روز غلیظ تر و ظلمانی تر شده است.
بخدا تمام آن دردها که میکشیدی بر شانه های فرزند غریبت سنگینی میکند.
مولای من !
هنوز هم کینه توزی های دشمنان و جهل بظاهر دوستان،
هنوز هم سایه ی سنگین جاهلیت،
هنوز هم گرسنگی پابرهنهها و شکم چرانی ظالمان کشنده است.
هنوز هم دین خدا در انزوا و غربت است
و صاحبش غریب تر!
هنوز هم گمراهی بیداد میکند.
هنوز هم خار در چشم و استخوان در گلو ی کسی است
و هنوز داغ یاس پر پر، تازه ی تازه است.
مولای من !
علی جان!
دست به دعا بردار و دعا کن
ای که عزیز خدایی
ای که چراغ راه شدی
ای که نام بلندت بر تارک تاریک دنیا میدرخشد.
ای که شیر خدایی و مظهر عجائب!
دست به دعا بردار و دعا کن
ما هم دعا کنیم
پیشانی در خون نشسته و پهلوی شکسته و جگر سوخته و بدن چاک چاک و سری چون آفتاب بر سر نیزه را به درگاه خدا می آوریم و خدا را به حقشان قسم میدهیم که ظهور نازنین فرزند فاطمه را برساند.
دیگر باید بیاید آن گنجینهی مخفی خدا،
آن باقی ماندهی خدا،
و تمام دردها و غم ها را یکجا ببرد.
دیگر باید بیاید و دنیا را گلستان کند.
نویسنده: فرشته سلطانی
میشنوی “علی”
میشنوی “علی”، اما تو نگو “علی”!
میشنوی “علی”، اما تو نگو “علی”!
مینویسند “علی” اما تو ننویس “علی”!
میخوانند “علی”! اما تو نخوان “علی”!
بشنو: سلطان سریر هدایت و باران عدالت!
بنویس: قلب تپنده ی رسول رحمت و تاج سرش!
بخوان: بزرگ مردی که تماماً، تکرار نشد!
فقه درست کرده است در کنار فقه محمدی و علوی! محمد بن ادریس شافعی را میگویم! رئیس مذهب واره ی شافعی در میان اهل سنت!
مردم چند دسته شده اند بعد از رسول خدا…عده ای ماندند کنار قرآن ناطق،
و برخی برای فهم دین، شافعی را پسندیدند یا مالک را یا…هر چه بود درِ خانه ی برادر رسول و باب علم او را نکوبیدند!
اما علی را مگر میشود ندید گرفت؟!
علی آن قرص قمری است که تمامِ قاب ظلمت را نور سفید پاشیده است! کجا میتوان ندید ماه را؟!
کجا میتوان به ماه گفت تو برو، نورانی کردنِ شب با ما؟!
همین است که هر جا درمانده میشدند، دادِ “علی به فریادمان برس” شان، به آسمان چنگ می انداخت.(1)
شافعی بالا میرود و پایین می آید، دوست داشتن این مرد دوست داشتنی را نمیتواند نادیده بگیرد…شعر می گوید و طعنه میخورد. بگذریم از این که دکّان فقهش تا به آخر پابرجا بود ها، بگذریم!
اما در فضای آلوده ی آن روز، اعترافش به نورافشانی ماه، ستودنی است! می گوید:
قالُوا: تَرَفَّضتَ قُلتُ: کَلَّا / مَا الَّرفضُ دینی وَ لا إعتِقادی
لکِن تَوَلَّیتُ غَیرَ شَکٍّ / خَیرَ إمَامٍ وَ خَیرَ هَادی
إن کَانَ حُبُّ الوَلِیِّ رَفضاً/ فإنَّنی أرفَضُ العِبادَ (دیوان الإمام الشافعی، ص72، دار الکتب العربی، بیروت، 1414 ق)
گویند: تو رافضی و مرتد شدی، گویم: هرگز رفض و ارتداد آیین من نیست. اما بی شک من بهترین امام و بهترین راهنما را دوست دارم. اگر محبت علی (که دوست خداست) دلیل بر رفض و بی دینی است، دنیا بدانند که من بی دین ترین مردمانم.
یا اینکه:
إنّا عَبــیدٌ لِفتیً أنزلَ فِیـــهِ هَل أتَی
إلی مَتــی أکتُمُهُ؟ إلی مَتی؟ إلی مَتی؟ (همان، ص۵۹)
ما چاکران آن جوانمرد هستیم که درباره او سوره (هل أتی – سوره انسان ) نازل شده- تاکی آن را پنهان کنم؟ تا کی؟ تا کی؟
آری! تا به کِی صورت از نورِ سالار غدیر میچرخانید؟!
غدیر، همچون نور ماه و خورشید انکارناشدنی است! همچون علی!
(۱) روایت «لولا علی (علیهالسّلام) لهَلَک عمر» از زبان خلیفه دوم، در جریانهای مختلفی و بارها نسبت به حضرت امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) صادر شده است.
س_ مهدی نژاد
اقیانوسی به وسعت ازل
یک روز دلم به جشنِ مولا علیهالسلام میرفت
در عیدِ غدیرِ خُم به صحرا میرفت
هر کوه که در برابر میدیدم
چون دستِ علی علیهالسلام بود که بالا میرفت
غدیر، برکه نیست؛ دریایی است که از دلش، اقیانوسی به وسعتِ ازل و ابد وَ به عمقِ تاریخِ درد، سر برآورده است.
غدیر، سر آغاز رسالتِ آسمانی تمام پیامبران خداست.
درختِ دین، در غدیر است که سر به ملکوت میساید.
امامتِ دوازده خورشید، در روشنِ چشمهای غدیر، طلوع کرده است.
اینک، دستِ تمامتِ اسلام است که بالا میرود.
اینک، دستِ نورانیِ قرآنِ ناطق است که تا عرش خدا اوج میگیرد.
اینک، زمین است که به آسمان میبالَد
اینک، خورشید است که بر تابشِ خود بر علی علیهالسلام ، به زمین فخر میکند.
و اینک این کلماتِ آسمانی، از ملکوتِ کلامِ پیامبر صلی الله علیه و آله منتشر میشود که:
«هر که را من مولا و سرپرستِ اویم، پس علی علیهالسلام نیز مولا و سرپرست اوست؛ خدایا! دوست بدار هر که او را دست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد».
علی علیهالسلام ، آن نورِ اَزَلی است که پیش از آفرینشِ جهان، در رگانِ هستی، جاری بود.
علی علیهالسلام ، آن هدایتکننده بزرگِ بهشت است که اگر دستهای بیعت، با او راستین بودند، کام زمین، در عطش عدالت نمیسوخت.
اگر جهان، قدر غدیر را میدانست، اکنون آسمانها آرزو میکردند که ای کاش لحظهای به جای این کُره خاکی باشند!
هجدهم ذیحجه سالِ دهمِ هجری، روزیست که هستی، تمامتِ خود را به غدیر بخشید
روزبه فروتن پی
سلام بر صاحب غدیر
سلام بر غدیر. سلام بر صاحب غدیر. سلام بر تو ای علی، ای تجلیگاه صفات الهی، ای شگفتی آفرینش. دستهای مهربان و پر صلابت توست که آسمان را برپا داشته است. خلقت به حضور حجّت است که میگردد. زمین اگر ماندن را تاب آورده است، به امید آمدن فرزند خلف توست. غدیری که به یمن وجود تو جاری شد، هنوز و تا همیشه ی تاریخ، میجوشد و پیش میرود و به زلالیِ خود تاریکی همه ی فتنهها و غفلتها را از چهره امّت اسلامی میشوید. ولایت تو یا علی ریسمان نجات ماست. ما را دریاب که سینه مان از عشق تو لبریز است و خونمان به دوستی تو در رگها میچرخد، یا علی
بارش رحمت الهی
امروز روز ولایت است، امروز سوسنها و نسترنهای بوستان اسلامی دستهای گرم و مهربان باغبان را با تمام وجودحس میکنند. باغْ امروز باغبانی تازه یافت و نه یک باغبان، که باغبانانی مهربان تا همیشه ی تاریخ؛ چرا که ریسمان ولایت تا ابد ناگسستنی است. امروز روز ولایت است و ما امروز به سپاس گزاریِ خدا میایستیم و به قدردانی او روزه میگیریم و سجده شکر به جا میآوریم. خداوندا، تو را سپاس بر فرستادن کاملترین دین و سرشارترین نعمت. تو را سپاس بر بارش رضایتمندیات بر ما و تو را سپاس بر جاری کردن زلال ولایت در دلهای ما
سال ها صبر و سکوت
صحرا در پوست خویش نمیگنجد. برکه اشک شوق میریزد و جریان اشتیاقش را موج میزند. دستهای آفتاب و ماه در هم فرو میرود، آسمان از شوق، دستی بر پیشانی میکشد. ستارهها بر مدار دستهای قد کشیده میچرخند، بهار پشت پنجرهها دف میگیرد. بهار پشت پنجرهها ایستاده است، کل میکشد و دست میافشاند.
تبریک میگویند و با برق چشمهای کینهتوزشان خنجرهای کهنه دشمنی را تیز میکنند. نگاه میکنند و در زوایای شب، به دنبال روزنهای میگردند تا خشم دیر سالشان را فریاد بزنند. همچنان دستهای آفتاب و ماه در هم فرو رفته است و در آسمان میدرخشد، همچنان کوهی از صبر زیر بار سالها نامردمی، آن چنان استوار ایستاده است که پژواک صدایش را آسمان نیز میشنود.
درهای بسته تاریخ نعره میزنند و سر بر قفلهای زنگ زده میکوبند. صحرا دو زانو نشسته و پلکهای حیرت خویش را آن چنان گشوده که از چشمهایش خورشید مذاب جاری است. صدای زنگ شتران مست، صحرا را میلرزاند. همهمهها فروکش میکند؛ قافله زیر سایه خورشید نفس تازه میکند؛ ریگزارهای سوخته بوی حادثهای شگفت میدهند و این در دستهای به هم پیوسته آفتاب و ماه تکمیل میشود. دستها پیش میآیند، تبریک میگویند. دستها میکوشند تا به آسمان برسند. دستها در زیر آستین خویش، نفاق میپرورانند. دستها دستهای شیطانی است که در مشت، حنجر میفشرد.
چشمها لبخند میزنند، نظاره میکنند و فراموش میکنند. چشمها پلک میزنند و خواب آشوبانگیزِ سالها کفر خویش را مزمزه میکنند. چشمها آنچه میبینند، کتمان میکنند، همچنان ملائک بر تف ریگزارها بال گستردهاند، دستهای آفتاب و ماه در هم میپیچد و تا آسمان هفتم قد میکشد؛ حادثه اتّفاق میافتد و آن سوتر سالها صبر و سکوت در حنجره ماه نطفه میبندد
حمیده رضایی
بایستید دین کامل شد
بایستید که آفتاب، روشن شدن ستارهای بیبدیل را مژده خواهد داد!بایستید که امروز، نعمت تمام میشود و دین کامل… و ایستادند؛ در کنار برکهای که رسالت اقیانوس، در نگاهش میتپد. دست فاتح خیبر بالا میرود و آوایی در فضا میپیچد: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
همه جا را چراغانی کنید
ای مردمان کوچه ی تاریخ! زمان را چراغانی کنید؛ نکند حافظه تاریخ کم شود! نکند خبر امامت ابوتراب، لای ورقهای تاریخ، خاک بخورد! همه جا را چراغانی کنید؛ هر چراغی که به شکرانه برمیافروزید، آیهای از حقانیت علی خواهد شد.
خداوند دین را با علی علیه السلام کامل کرد
دین، چیزی کم داشت و فاصلهاش تا کامل شدن، علی علیهالسلام بود…
وقتی دستان محمد صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام در آسمان اوج گرفت و به هم رسید، برکه کمجان غدیر، اشک شوق جاری کرد. غدیر، همه ی همهمهها را میشنید: «بیعت میکنیم با دلهای خود و جانهای خود و دست و زبان خود…»
گیسوان بلند نخلستانها در هوای علی علیهالسلام وزیدن گرفت. گل از روی گل شکفت و دلهای خسته و بیرمق روزگار، سرشار از شادمانی شد.
شهلا خدیوی