به قول حافظ که گفت: «معاشران گره از زلف یار باز کنید»
سرورم!
ما از شدت پوست کلفتی و منیّت و جهالت، به پشت مان تنگی می کند که پیش شما تذلّل کنیم و با ادب و تواضع بگوئیم که محبّت خودتان را در دل ما زیاد کنید، آنقدر که دلمان برای شما بسوزد و از فراق شما بنالد و چشممان گریه کند و همّمان همّ واحد و آن غم شما باشد و نفس هایمان، آه محبّت شما.
سرورم!
از القاب و اوصاف مبارک شما آنست که شما «ظِلُّ الله» هستید و این در حالی است که خدای متعال اولاً چیزی مثل بقیّه نیست که سایه داشته باشد و تازه سایه خود – بقول معروف- «شئٌ لیسَ بِشئٍ» است: چیزی است که چیزی نیست و همان نه چیز هم تحرّکش به ذی ظل است به صاحب سایه است و جمع این حرفها اینکه وجود مبارک شما خدا نیستید بلکه خدائی هستید و شیعه صادق و با وفای شما در رابطه با شما هم چنین است: مهدی نیست ولی مهدوی است؛ بدل از شما است.
سرورم!
خوبیها با بودن شما معنی پیدا می کنند و صاحب خود و یا عامل خود را اقناع می کنند. وگرنه اگر شما نباشید، زندگی هم ته خود را فراموش می کند و حتی قیامت هم بی معنی می شود.
اگر شما نباشید حتی عمل هم، نتیجه خود را از دست می دهد؛ همان گونه که با بودن شما و زندگی نکردن ما با شما حال و روز ما سر در گمی و سرگردانی و سرخوردگی است.
سرورم!
ما گمان می کنیم که ظلم و جور عبارتست از همین بیدادی که سردمداران زور و زر در حقّ مردم بیچاره می کنند -که البته ظلم و جور است – ولی توجّه نداریم که حقِّ علیَ الاطلاق و صاحب همه حقوق در مرتبه اَتمّ و اَکمل آن وجود مبارک شماست و نادیده گرفتن آن از طرف حتّی آشنایان با شما و رعایت نشدن آن، اَعظم مَظالم است.
سرورم!
از طرفی نور ولایت که همان نور وجود است، وجود مبارک و مقام نورانی شماست، و از طرفی دیگر لباس انسانی انسان که بهره از آن وجود برده نیز شما باید باشید؛ تا ظرف و مظروف متناسب هم بوده باشند؛ پس: این امر همان است که خدای متعال در وصفی از اوصاف اسم خود- که غیر ازخود او می باشد- می فرمایند: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیم»1
سرورم!
اگر کسی توفیق همراهی عینی با شما را داشت، در حضور شما، خود را به چیز دیگری مشغول نمی کند؛ چشم از شما برنمی دارد؛ حواسش را جای دیگری نمی دهد.
حاصل عالی همه آداب و سنن شرعی اگر درست انجام شود، یافتن شماست، حال اگر این مقام و معنا برای کسی حاصل شده باشد، عین سادگی است. اگر او چشم از شما برداشته و از جوار شما کنار رفته به دیگری مشغول شود- هر چه که باشد- مگر آنکه به امر شما باشد.
حال عرض بنده اینست مگر کسی هست که شما همراه او نبوده باشید؟! مگر خدای متعال نمی فرماید: «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم»2: ولیّ خدا با شماست هر جا که باشید؛ پس این چه شقاوتی است که دل و دامن ما را گرفته؟! یا غیاثَ المستغیثین! ارحَم استِکانَتَنا …
سرورم!
شما کلمه حسنای خدای متعال هستید؛ همه حسن الاهی که جلوه فرموده و یا نفرموده باشد. لذا؛ شما: نه از همگان که از دلبران، دل برده اید. شما و حکایت شما در عالم زیباترین هستند حتی اگر در حدیث دیگران گفته شده باشد؛ مگر حکایت حضرت یوسف (علیه السلام) و قصّه آن در قرآن مجید و کلام خدای متعال «احسنُ القصص» نیست؟!
شباهت قصّه حضرت یوسف به حکایت شما آن را «اَحسنُ القصص» کرده؛ زیباترین حکایت ها و ما را هم نیک بخت و عاقبت به خیر، به شرط آن که بر جفای خود بر شما واقف شده و عذر تقصیر به درگاه حضرتتان بیاوریم:
«تَاللهِ لقد آثرکَ اللهُ علینا و ان کنّا لخاطئین»3 (به خدا سوگند که خدای متعال شما را بر ما ترجیح داده و برگزیده و در این میانه، ماییم که خطا کرده و از خطاکاران ایم.)
«یا ابانا اِستغفر لنا ذنوبنا اِنّا کُنّا خاطئین»4 (مهربان پدر! اعمال زشت و عاقبت زشت کار ما را، برایمان ببخش و بخشش بخواه که، خطا کرده و از خطا کاران ایم.)
سرورم!
حیف عمر! و وای اگر دل مهربانتان بر ما نسوزد، با شرمندگی چه کنیم!؟ و با حسرت و درد چگونه بسازیم؟
من به رحمت شما یقین دارم، ولی باز حسرت و درد برای جفا به شما؛
» «واحسرتا علی ما فرّطنا فی جنب الله
حسرت و درد و شرمندگی از اسائه ادب!
سرورم!
اگر قرار باشد که من الکن در مورد شما فقط یک تعریف و توصیف بگویم، عرض می کنم: سکینه!
شما در ظهور مسعود خود از مردمان دلبری خواهید کرد. این محبت خوبان را خوب تر و بدان را خوب می کند.
اما این دلبری به اجبار نیست؛ چرا که در هدایت الاهیّه و منطق شریعت خدای متعال، اجبار نیست. آن چه از وجود مبارک شما سبب این دلبری است، یکی حُسن تمام شماست که دل از کف هر صاحب دلی می رباید، مگر آن که شقی بوده باشد و دیگری محبّت الاهی شگفت انگیز بی منتهای شما به خلایق است که بازتاب آن در دل آنان، آب شدن دل هاست، مگر دلی که شقی بوده باشد. حال اگر در زلزله قیامت، جایی آباد بماند در زلزله قیامتِ شما نیز هم چنین خواهد بود.
جسارتا عرض می کنم که قیامت کبری، قیامت امیرالمومنین (علیه السلام) و ظهور شما، قیامت شما و از رحمت واسعه بی منتهای شما دور نیست، اگر قبول بفرمایید که ما از همین حالا تا ته بی ته قیامت خراب شما باشیم.
سرورم!
بی اعتنایی ما به شما فقط از بابت بی معرفتی ما به شما نیست، بلکه بدتر از آن است؛ ما حتّی اطّلاعات درستی نسبت به شما و شوونات شما و خاندان مطهرتان نداریم؛ نه ما و نه امروزه که در طول غیبت چنین بوده که شان کلیدیِ شما را در زندگی، همان هایی حذف کردند که گفتند: اگر شما نیستید و غایب اید، آن ها هستند و جواب گوی مردم می باشند!
آنان چنین کردند چرا که فهمشان بلکه نفهمی شان اقتضا می کرد؛ لذا:
تنها موردی که عملا و به تجربه برای مردمان ماند در درمانگی ها و مشکلات بود که دیگر از هیچ دانایی کاری ساخته نبود، لذا به ناچار دربِ خانه شما آمده و متوسّل به شما شدند.
سرورم!
«منتظِر» اگر منتظِر باشد از او بوی انتظار و حتّی بوی منتظَر باید شنیده شود. ما منتظِر هر کسی و یا هر چیزی شدیم: منتظِر مهمان، منتظِر مسافر، منتظِر سر برج، منتظِر رسیدنِ موقع افطار؛ منتظِر پخته شدن غذا و منتظِر هر چه که در او امید به راحتی و یا وسعتی برای خود بودیم، الا انتظار شما!
آیا آن را باور نداریم؟! یا خود را لایق شما و ظهور شما نمی دانیم؟! یا برایمان سخت است؟! شاید یک دلیل آن این باشد که فرموده اند:
«کلُّ متوقّعٍ آت»5 (هر چیزی را که در انتظارش باشی می آید)
یعنی: انتظار هر چیزی به قدری در تحققّ آن موثّر است که نشانه از آمدن آن دارد؛ مانند انتظار رحمت و مغفرت از خدای متعال که به همین دلیل خدای متعال آن را حتما مشمول بنده خود می کند و چون امر ظهور شما برای شیطان بسیار ناگوار، بلکه ناگوارترین است، پس: این غفلت از ما به هر بهانه ای باشد، دسیسه ای از شیطان است که با گشتن به دور دل ما، ما را از شما غافل می کند. ولی من می دانم که شیطان از هر کسی نترسد از شما بسیار می ترسد. پس به حرمت نازدانه امام حسین (علیه السلام)، منّت گذارید و با یک نهیب بر آن ملعون رجیم او را فراری داده و دل های دوستان خود را از این بلیّه و از دست او خلاص فرمایید.
سرورم!
نقص عمده در معرفت ما نسبت به وجود مبارک شما در نفهمیدن نسبت شما با خدای متعال است. ما از شدت بدفهمی خود، شما را چیزی می دانیم و خدای متعال را چیزی دیگر، ولی هم چون شما!
برای ما تصور این که خدای متعال چیزی است که فقط از بابت این که هست، گفته می شود(چیزی)، فهم نشده است. ما بدون آنکه اگاه باشیم فرق بین شما و خدای متعال را فاصله از نوع جنس و مکان تصوّر می کنیم، نه از نوع صفت و خصوصیات. همین باعث می شود که هم معرفت ما نسبت به شما خطا می شود هم نسبت به خدای متعال و این در حالی است که فاصله بین اطّلاعات درست و وجدان آن از زمین تا آسمان است.
ما حتّی نمی دانیم که افعالی که از شما شرف صدور پیدا می کنند، افعالی هستند منسوب به شما و آن هایی که به ولایت الاهیه شرف صدور می یابند، افعالی هستند منسوب به خدای متعال و گرنه از خدای متعال فعلی به معنی متعارف و معمول کلمه که لازمه آن تحوّل و تغییر در موطن نفس است، صادر نمی شود.
جلالت امر شما را خدای متعال و خود می دانید و از ما هر فهمی بوده باشد، حقیقت غیر از آن و بیش از آن است. حقیقت همان است که رسول الله (صلی الله علیه و آ)له فرمودند که: «یا علی، خدای را نشناخت غیر از من و تو و مرا نشناخت غیر از خدای و تو و تو را نشناخت غیر از خدای و من»6
منابع:
1 (الحدید:٣)
2 (الحدید:۴)
3 (سوره یوسف/ آیه91)
4 (سوره یوسف/ آیه97)
5(بحار الانوار/ج70/ص128)
6 (تاویل الآیات: 145 و 227)