به قول حافظ که گفت: «معاشران گره از زلف یار باز کنید»
مقدمه:
به قول حافظ که گفت: «معاشران گره از زلف یار باز کنید»، این گفتارها تلاشی است برای باز کردن گره هایی از زلف زیبای مهدوی که در ذهن و دل اهل اُلفت و محبّت حضرتش، چین و چروک انداخته است. آن چه گفته شده بَدرِ در برکه است؛ ماه در خیال؛ خیال روی او در آب؛ ماهِ تمام؛ در برکه آینه کوچک ذهن و دل ما؛ اگر چه خیال است ولی خیال او هم به خیالات نمانَد. به قول حافظ:
خیال روی توام دیده می کند پر خون
هوای زلف توام عمر می دهد بر باد
سرورم!
گمانم این است که بجز آنها که مرضی و یا غرضی دارند، بقیّه مردمان همه در رابطه با شما عاطفه و درد مشترکی دارند؛ حال دانسته و یا نادانسته؛ کم یا زیاد؛ پنهان و یا پیدا. و من آنچه را بعنوان «سرورانه» می نویسم «شرح این هجران و این خون جگر» است؛ تا آنکه می داند، داناتر شود و آن که دارد و نمی داند، بداند و آگاه شود.
سرورم!
شما و هر کدام از خاندان طُهر طاهر مطهّرتان، کلمه حسنای الهی هستید؛ مصداق همه خوبیهائی هستید که خدای متعال تفضّل فرموده و خلق کرده و خواهد کرد و مصداق و حقیقت همه زشتیها، مصداق و حقیقت دشمنان شماست؛ پس: آنکه بدرستی احکام و آداب دین را بجا می آورد؛ حتی فقط فرائض درجه اول آن را؛ مانند: نماز و روزه را، از غیر شما که عین زشتیها و نتایج آنهاست، پاک می شود. پس آنگاه در موطن نفس خود و در ملکوت باطن او شما می مانید که سلطان عالم ملکوتید؛ چه در مُلک سلطنت داشته باشید و یا نداشته باشید؛ پس آنگاه بدرستی میتواند بگوید: «سرورم»، نه مثل من که به لق لق زبان! که از سر ادب و احترام بگوید سرورم!
سرورم!
حال وهوای مردمان در غیبت شما چند گونه است:
خیلی از آن ها و بیشترشان، کار خودشان را می کنند و اصلا کاری به شما ندارند.
عده ای حرف شما را می زنند و کار خودشان را می کنند و باز کاری به شما ندارند.
کمی هم هستند در حالی که کار خودشان را می کنند در حاشیه کار و بارشان، برای شما هم دعا می کنند.
ولی من کسی را نمی شناسم که فقط با شما کار داشته باشد؛ دلش و نفسش اندوهگین شما باشد. منتظر باشد که شما در بزنید و به خانه تشریف آورید و یا نه! اصلا چه حاجتی به در زدن برای صاحب خانه! او در خانه اش سرایدار شماست. در کارهایش مباشر کار شماست و در زندگی اش غلام شما و تازه بعد از همه این ها وام دار، بدهکار و شرمنده شما.
سرورم!
جسارتا عرض می کنم که اوضاع ما خیلی خراب است؛ من می دانم که: برای مهدوی شدن نیازی به چهل روز خواندن دعای عهد نیست. یک روز هم کفایت می کند اگر راست بگوییم:
«اللهم انّی اجدد له فی صبیحه یومی هذا و ما عشت من ایّامی، عهدا و عقدا و بیعه له فی عنقی، لا احول عنها ولا ازول ابدا …»
من صبح امروز و برای هر روز پیمان و پیوند و واگذاری خود را با او از نو بنیاد می کنم به طوری که از آن هرگز برنگردم.
خدای متعال و شما آن چه از مخاطبینتان خواسته اید، صداقت است. این صداقت با یک بار ابراز محبت و راستی می تواند در محضر مبارک شما قابل قبول باشد.
خواسته شما از ما صداقت است، نه تعداد! و از رحمت شما به دور نیست که در محضر مبارکتان با یک بار نیز مقبول واقع شود. تاکید بر چهل یا هر عدد دیگر برای ایجاد صداقت و ثبات قدم است و البته این معنا با یک بار هم قابل تحقّق می باشد.
درد بی درمان ما این است که چلّه هاست که این دعا را نه به دل که به لقلقه زبان می خوانیم و آن را حتی یک بار صادقانه از صمیم دل عرض نکرده ایم. ما مشکل داریم، «ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست» مشکل ما این است که حتی سایه مان هم خیلی سنگین است، تا چه برسد به خودمان.
ای رستگان ز خویش و ای بستگان به حق
رحمی به ما کنید که از خود نرسته ایم
سرورم!
جسارتا عرض می کنم از نشانه های خرابی کار ما این است که برای صداقت در تملیک دار و ندار (بیعت) به شما هر چه زور می زنیم، دلمان با زبانمان همراهی نمی کند. ولی ابراز احساس مسکنت و بیچارگی در نبود شما که دامن گیر همه هست که مشکل نیست؛ چه می شود که صادقانه نمی گوییم: خدایا «وارحم استکانتنا بعده»؟
چون در فراق شما بیچارگی دامن گیر همه است؛ همه سرگردان، آواره، در به در و پر از دغدغه اند. هر کس خود را به نوعی سرگرم می کند تا یاد تنهایی کلافه کننده خود نیفتد؛ یاد خلا سرسام آور زندگی خالی از شما نیفتد؛ یاد این نیفتد که نمی داند کجای زندگی ایستاده و از کجا آمده و به کجا می رود و دارد چه می کند؟!
سرورم! ما در جایی زندگی می کنیم که سیزده و سیزده به در، نحس است، ولی غیبت شما اگر 1300 سال هم طول بکشد، نحس نیست؛ هم چنان که تاکنون بوده!
به قول حافظ: کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست.
ولی با این همه، خدایا «و ارحم استکانتنا بعده»،
( به بیچارگی و درماندگی ما در جدایی از او رحم کن)
سرورم!
سوال بی جواب کلمه شده و خیلی وقت ها کلمه نشده بسیاری این است که:
مگر دنیا پر از ظلم و جور نیست؟ پس چرا شما تشریف نمی آورید؟!
و کسی نیست به آن ها بگوید که خدای متعال از روز اول با مردمان عهد کرده که برای شما باشند! نه شما برای آنان و شما خود فرمودید که جهت یاد آوری این تعهد و تکلیف با همین عنوان به شما عرض سلام و ادب شود: «السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکّده»1 (سلام و سلامتی و تسلیم از ما بر شما که همان عهد الاهی هستید که خدای متعال از ما پیمان بر آن گرفته و تاکید بر آن فرموده است.)
ولی ما سُرنا را از سر گشادش زدیم. شما را برای خود خواسته و می خواهیم و می خواهیم اگر شما تشریف آوردید مشکل ما مردمان را حل کنید و حالا کسی نمی گوید که اگر شما تشریف بیاورید، این مردم با چنین تلقّی پای شما نخواهند ایستاد و فرمان بردار شما نخواهند بود؛ آنان شما را برای خود و برآورده شدن امیال خود می خواهند، نه خود را برای شما و میل شما.
آنان همین رفتار را در زیارت های خود نیز دارند: به زیارت مشاهد مشرّفه مشرّف می شوند و گمان دارند باید خواسته های خود را از آقا بگیرند و هر چه لازم دارند از او بخواهند ولی نمی گویند: «آقا! خدای متعال هر چه به ما داده به طفیل شما و صدقه سر شما و به وسیله شما به ما داده. شکر خدای متعال و تشکر از شما. و العفو، العفو که در مقابل این همه احسان، ما به جز قصور و تقصیر در حق شما کاری نکردیم.
البته مانعی ندارد که خادم نیازهای خود را از صاحب و سرور خود تقاضا کند. ولی مودبانه نیست که خادم بدون باور داشتن خادم بودن خود و انجام خدمت، فقط ابراز مایحتاج خود به آقا کرده و اصرار در برآورده شدن آن ها داشته باشد. تلقی او از آن سرور، چنین باشد که ما باید زندگی خود را بکنیم، بدون آنکه کاری به ایشان داشته باشیم. ولی هر وقت گرفتار شدیم به سراغ ایشان بیاییم، اگر چه ایشان به لطف و کرم و رافت خود هیچ سائلی را نا امید برنگرداند.
تاخیر در ظهور اگر فقط یک علت داشته باشد، آن هم سستی ما در امر امامت وجود مبارک امام زمان (علیه السلام) است.
از القاب مبارک آن حضرت «غریب» است و به فرمایش امیرالمومنین (صلوات الله علیه): «الغریب من لم یکن له حبیب»2 (غریب کسی است که دوست واقعی ندارد.)
و این فرمایش در واقع حکایت حال ما با وجود مبارک امام زمان (علیه السلام) است. سیّدنا! العفو، العفو
سرورم!
دانایان برای ما کتاب ها در وظایفمان نسبت به شما نوشته اند و ده ها و بلکه صدها وظیفه شمرده اند، همه شان خوب است ولی حتی تعداد کمی از آن ها نیز در یاد کسی نمی ماند؛ لذا: هر کس آنها را خوانده از خیر یادگیری اش گذشته تا چه رسد به عمل کردنش! ولی هیچ کس، آن وظیفه اولین و آخرین و اصلی را نسبت به شما نگفته …
مردم نه آن چه را که آنان گفته اند یاد گرفته و عامل اند و نه آن چه را که باید بدانند و انجام دهند و چنین است که آنان در بلاتکلیفی نسبت به شما مانده اند و درمانده اند و فقط همین را می دانند که در گرفتاری های خود می توانند به شما متوسّل شوند و نیز خوب است اگر آرزوی دیدار شما را هم داشته باشند.
کسی به آنها نگفته و نمی گوید که اولین و آخرین وظیفه اصلیشان آن است که از آن شما و برای شما باشند. خود را خادم مملوک شما بدانند؛ هم چنان که خدای متعال خواسته تا شاید به عنایت جدّه اطهرتان، شما نیز ولایت و تولیت آنان و امورشان را قبول فرمایید، تا سعادتمند شوند.
موالات شما، تنها راه برون رفت از نکبت و ظلمت دنیا و نیل به نجات، هدایت و سعادت در دنیا و آخرت است و موالات یعنی آنکه ما شما را سرور خود بدانیم و شما ما را به عنوان غلام بپذیرید.
سرورم!
غیبت شما چنان رسا و بلند با شیعیان سخن می گوید که، قبر مطهّر پنهان صدّیقه کبری، حضرت زهرا (صلوات الله علیها) با مسمانان؛ چرا نمی شنویم؟
شاید جواب این سوال همان باشد که خدای متعال به رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «انّک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصّمّ الدّعاء اذا ولّو مدبرین»
(حقیقت این است که تو نمی توانی مردگان را بشنوانی و نیز ناشنوایان را در حالی که پشت کرده اند، بشنوانی)
یعنی مرده و مرده دل نمی شنود!
منابع:
1 مفاتیح الجنان/ زیارت آل یاسین
2 تحف العقول/ صفحه 84